خشم نوشت: کلی نوشتم که یهو دستم خورد به یک دکمه ی مزخرف و همش پاک شد!
بازی اول رو بردیم. با نتیجه ی خوب 3-1 که گل دوم رو من زدم. ماشالا تیم اولیه بین المللی بود:
روح الله (دروازه بان)
غیاث الدین حسین
سلمان جابر
از این 4 نفر غیر از خودم، با سلمان آخرین بار یه سال پیش بازی کردم بودم، با روح الله تو عمرم فقط هفته پیش اونم نیم ساعت همبازی بودم، جابر و حسین رو هم نمیشناختم! این نشون میده که چقدر هماهنگ بودیم!
تو این بازی پسرعمه ی درازالقامتم (وحید) رو نداشتیم. یه بازی مهم تر داشت به عنوان بازیکن تیم ولایت خودمون.. که خبر رسید 11-1 بردن! پیش بینی میشه که 10 تاشو وحید زده باشه! امیدوارم تو بازی بعدی داشته باشیمش.
پسرعموی ناقص العقلم (علی) هم مچ پاش پیچ خورد که تجربه ی من به عنوان یه بازیکن باتجربه در زمینه ی مصدومیت میگه دهنش سرویس شده و دیگه نمیتونه به زیاد مصدوم شدن من گیر بده. امروز از صبح مامورش کرده بودن که مواظب باشه من به در و دیوار نخورم تا مصدوم نشم و به بازی برسم!
دوتا تماشاگر مخصوص هم من داشتم. یکی بهادر که تصادفا اونجا دیدمش، اون یکی هم امید که بهش گفته بودم بازی داریم و خبر داده بود که میاد. بعد از گل اول که سلمان زد داشتم واسه امید دلقک بازی در میاوردم که از بیرون زمین بچه ها سرم داد زدن که حواسم به بازی باشه و من بسی شرمنده شدم
تیممون دو سه دست لباس هم کم داشت، تازه لباس من شماره هم نداشت! خدایا فقر تا کجا؟!
امیدوارم تو بازیای بعدی بهتر باشیم. چون اینطوری معلوم نیست جلوی بقیه هم بتونیم موفق باشیم. مخصوصا تیم بعدی که اسمش فرحبخشه و میگن یه بازیکن سرباز فراری داره که تو ملوان انزلی بازی میکرده!
گِلِه نوشت: متاسفانه افشین قطبی بدون دیدن بازی ما لیست تیم ملی رو اعلام کرد، وگرنه الان باید منو دعوت میکرد! البته من برا خودش ناراحتم، چون الان فشار افکار عمومی احتمالا ولش نمیکنه
بیچاره افشین!!!
میخواد با فشار افکار عمومی چی کار کنه؟!

البته میتونه بگه پسره مصدوم بود و بیشتر به فکر سلامتی خودش بودم و اینا!!
فوتبال و بازی و برد و باخت و اینا واسه چند روزه...یه مدتیو استراحت کن که اقلا بهتر شی...بعد شروع کن
ظاهرا یک نفر به جمع گیردهندگان به فوتبال بازی کردن بنده اضافه شده و ول کن نمی باشند!
چشم خانم دکتر! با توجه به گیر دادن های پیاپی حاجی، احتمالا بعد از این مسابقات تا اطلاع ثانوی توپ لگد زدن را کنار خواهیم گذاشت و به گوشه ی عزلت خواهیم نشست، شاید اطلاع ثانوی تمرینات تیم دانشگاه باشد، شاید هم اطلاع ندهیم و داغ بازی کردنمان را به دل جامعه ی فوتبال بگذاریم!
این برنامه مسابقات چی شد پس؟ نگرفتی از پسر عمویت؟
این ناقص العقل لقب پسر عموی شماست؟ اگر واقعا مقصود شما ناقص العقل است پس چطوری فوتبال بازی می کند؟
تیم ولایت؟ یعنی یه سری مسابقه هم همزمان در ولایت در حال برگزاری است؟ اونوقت شما تیم ملی رو ول کردی رفتی توی یه تیم خارجی بازی می کنی؟
شما تخصص داری یه لقب بدی به اطرافیان خود: پسر عمه درازالقامه، پسر عموی ناقص العقل، مجتبی تیز پا ...
چه علاقه ای به برنامه مسابقه دارید شما؟! اگر خدا بخواهد به زودی خواهم گذاشت تا فیض ببرید!
لقب که نه، در واقع صفت است! در واقع باید در تیم معلولین ذهنی بازی کند، ما برای بالا بردن روحیه ازش استفاده میکنیم!
یه سری مسابقات در کردکوی داریم که تیم ولایت ما هم هست. روابط ما با هم ولایتی ها زیاد نیست، به تیم ملی دعوتمان نمیکنند!
لقب بعضا لازم است. وقتی پسرعمویم علی باشد و 5 دوست با اسم علی داشته باشم، یا دو سه وحید داشته باشیم، مجبورم برای هر کدام یک لقبی درست کنم!
ای جان..حال میکنم این پسرای فامیلتون و ببنیم که ببینم به همین درازی و ناقصی که من فرض کردم هستن یا نه!
اصولا صفت خاصی بهت نمیدن اونا.که بخوای از روی حب و بغض بهشون صفت بدی؟
ایشالا اگه گرگان قبول شدی میبینی. راستی زبان شبانه گرگان هم زدی یا فقط روزانه؟
الان که صفتی به ذهنم نمیرسه که اونا بهم داده باشن! مطمئنا فقط به خاطر شناساییه، نه حب و بغض. تازه فقط اینجا از این صفتها استفاده میکنم
خوب شد که فوتبالیست نشدین شما وگرنه.....
وگرنه چی؟؟؟؟
راستی اومده بودم بگم آپم.
سلام
خب دستت درد نکنه که اسم منو گذشتی رو پسر عمه گرامی
تازه فدای سرت نوشته هات پاک میشه بگو خودم برات میخونم بنویسی
تازه بیا من ۲-۳ لباس بهت بدم من و تو نداریم
والا اون موقع که پسرعمه ی گرامی به دنیا میومدن بنده نبودم که اسم شمارو روش بذارم، برو یقه ی شوهر عمه ی مارا بگیر که چرا اسم پسرش را وحید گذاشت!
شما مگه گرگان نیستی؟ خب بیا مارو تشویق کن دیگه، پس به چه دردی میخوری؟
نه بابااااااااااا
گرگان کجا ما کجا
اه! ببخشید، من یکمی بین مخاطبین جدیدم قاطی کردم! فک کنم رسول بود که گرگان بود!
شرمنده واقعا