من اصلا نمیخوام دیگه آروم باشم. نمیخوام! نمیتونم که بخوام!
این همه آروم بودم به کجا رسیدم مثلا؟
میخوام وحشی باشم. پاچه بگیرم. حرفیه؟
امشب حاجی مجددا میره تهران .... از امروز صبح هی اقوام میان ببیننش.
اصلا حس خوبی ندارم. اصلا :(
+ بیکار بودن رو به باکار بودنِ با اون اوضاع و بدون نتیجهای که میخواستم ترجیح دادم. بیکارم فعلا.
فک کن رفتی یه خونه اجاره کردی، یه مدتی توش زندگی کردی بعد یه روز که خوش و خرم از سر کارت داری میای خونه، میبینی که در باز نمیشه! یه مدتی دور خودت میچرخی بعد به ناچار زنگ میزنی به صاحبخونه. میگه ها؟ میگی آقا این درِ خانهی ما وا نمِشه! میگه پاشو بیا اینجا کلید جدید خونه رو بهت بدم، قفلشو عوض کردم!
یعنی همچین مخابراتی داریم ما! اینترنتمون قطع شده، چند بار زنگ میزنیم جواب نمیدین؛ بالاخره جواب میدن، میفرمایند که مودمتون رو بیارین اینجا واستون درست کنیم! میگم بگو چیکار کردین خودم درستش میکنم! میفرمایند که پسورد اینترنتتون رو واستون عوض کردیم! دستتون درد نکنه واقعا!
فک کنم واسه یه ملت دیگهای هم همین مشکل پیش اومده باشه. آخه خریّت تا چه حد؟ اگه یکی زنگ نزنه به شما چی؟ باید قطع بمونه اینترنتش؟
اسم و فامیلم رو روی برگهی سوالات سیستم عامل نوشتم تا به استاد تحویل بدم، بغلدستیم با تعجب سعی میکنه چیزی که نوشتم رو بخونه و بعد از نتیجه نگرفتن از تلاش مذبوحانهش، عاجزانه میپرسه الان اینی که اون بالا نوشتی چیه؟ یعنی اسم و فامیلته اینا؟
یعنی همچین اسم و فامیلی داریم ما!