-
چندروزنوشت
شنبه 3 اسفندماه سال 1392 23:18
پنجشنبه اول اسفند هزار و سیصد و نود و دو صبح انتظار داشتم با صدای اذان گوشیم بیدار بشم. اما نشدم. ساعت حدود ۶:۴۰ شده بود که حاجخانم اومد بیدارم کرد که پاشو دیرت شده. نماز خوندم و اندکی صبحونه تا با آبجی و حاجخانم راه افتادم سمت محل اعزام. تو برگه اعزام نوشته بود ساعت ۷ اونجا باشید. دیر بیدار شدنم احتمالا به خاطر...
-
۲ + فاتحه
سهشنبه 29 بهمنماه سال 1392 15:34
حس تعلیق رو اون خونوادهای دارن که صبح خبر سقوط یه اتوبوس به دره رو میشنون و تا بعدازظهرش هرچی لیست مصدوما و کشتهشدههارو نگاه میکنن اسم عزیزشونو توش پیدا نمیکنن آخرشم خبر پیدا شدن جنازه ... زنعموی بزرگم به رحمت خدا رفت.
-
۶
جمعه 25 بهمنماه سال 1392 21:55
آقا ظاهرا آموزشیم تهران نیست! پرندکه! ۰۲ منتقل شده به اونجا از مدتی پیش
-
۸
چهارشنبه 23 بهمنماه سال 1392 10:20
دیشب داشتم مراسم اختتامیهی جشنواره فجر رو از شبکه نمایش میدیدم. کاری با جایزهها که ندارم چون هیچ کدوم از فیلمهارو موفق نشدم ببینم و فقط از امروز به بعد شاید ۳-۴ تا فیلم رو ببینم، اما پخش برنامه خیلی مزخرف و احمقانه بود! تا یکی میاومد میگفت همهی سلیقهها باید بتونن فیلمهاشونو بیارن و نمایش بدن پخش متوقف میشد و...
-
۱۰
دوشنبه 21 بهمنماه سال 1392 19:23
احتمالا در حوالی اعزام به خدمت این وبلاگ رو حذف کنم البته بعد از اینکه از مطالبش یک بکآپ برای خودم تهیه کنم. بعد از این اگه بخوام چیزی به عنوان وبلاگ داشته باشم تو همون سیستم بلاگ.آیآر کار میکنم و البته آدرسش رو به اطلاع یکی دو مخاطب عزیزی که اینجا دارن میرسونم یه جوری.
-
۱۶
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 18:57
کنکور افتاده هفتهی بعد! یعنی پنجشنبه و جمعهی هفتهی بعد باید کنکور بدم. برنامهی معین تقریبا حاضره. البته از این تکمیل شدنهای تقریبی قبلا چندبار اتفاق افتاده اما این دفعه دیگه میخوام تمومش کنم!
-
۱۹
شنبه 12 بهمنماه سال 1392 10:59
خب جاشم مشخص شد! پادگان شهید عبدالحمید انشایی تهران یا همون ۰۲. نیروی زمینی ارتش. یه نرمافزاری برای معین داشتم مینوشتم که صدبار نوشتم و آخراش ولش کردم. قصد دارم تو این چند روزی دیگه مثل آدم بشینم کاملش کنم و ببندمش!
-
۱۹ یا ۲۰؟
جمعه 11 بهمنماه سال 1392 12:42
امروز ۱۱ بهمنه الان باید بگم ۲۰ روز دیگه میرم خدمت فک کنم. عددای قبلیم یکم مشکل داشت ظاهرا! داره برف میاد به شدت. بالاخره زمستون شد!
-
۲۰
پنجشنبه 10 بهمنماه سال 1392 21:04
ظاهرا محل آموزشی اعزامیای اول اسفند مشخص شده ولی باید از نظام وظیفه بپرسیم که امروز نشد بپرسم و احتمالا شنبه آمارشو بگیرم Global Operations بازی میکنم این روزا!
-
۲۱
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 22:44
حالا من که بعد از مذاکرات علیآباد۲ تصمیم گرفتم دنبال سربازمعلمی نرم، ولی اون بندگان خدایی که با توجه به سوابق اداره آموزش و پرورش و اطلاعیههای قبلی خدمتشونو طوری زمانبندی کردهبودن تا اعزامشون اول اسفند بیوفته و برای این کار خدمتشونو عقب یا جلو انداختن حق دارن مسئولین محترم امر رو ببندن به فحش! به این دلیل که حالا...
-
۲۲
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 20:36
به خاطر بزرگی شکم و چربیِ کبد باید یه کارایی بکنم. غذا کمتر میخورم. شبا نون نمیخورم. شبا نون نخوردن ولی نشد کار که! موقع شام نون نمیخورم عوضش ساعت ۱۲ شب گشنم میشه میرم نون و مربا میخورم! روزایی که حوصله داشته باشم قبل از طلوع آفتاب میرم بیرون تو خیابون میدوم. باشد که لاغر شوم! البته تنهایی زیاد لذتبخش نیست و...
-
۲۴
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1392 15:49
چند وقتیه که دارم از AriOS استفاده میکنم. البته الان تو ویندوزم به دلایلی.
-
29
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1392 18:40
29 روز دیگه باید برم خدمت و الان دارم آمار ۲ میخونم تا به دایناسور درس بدم که شنبه امتحان داره.
-
۳۰
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1392 14:06
۳۰ روز دیگه اعزام میشم به دورهی آموزشی خدمت سربازی این روزا دارم زبان برنامهنویسی جاوا رو مطالعه میکنم که بیکار نباشم. ۱۷-۱۸ روز دیگه هم ارشد دارم که مهم نیست. معلمی هم که قرار شد دنبالش نرم تا خدمت بیشتر از حالت عادی طول نکشه.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 دیماه سال 1392 20:57
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست گر چه شیرین دهنان پادشهانند ولی او سلیمان زمان است که خاتم با اوست روی خوب است و کمال هنر و دامن پاک لاجرم همت پاکان دو عالم با اوست خال مشکین که بدان عارض گندمگون است سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست دلبرم عزم سفر کرد خدا را یاران چه کنم با دل...
-
یک فیلم سادهی خوب
چهارشنبه 4 دیماه سال 1392 05:28
تنهای تنهای تنها خیلی خوب بود. بهتر از چیزی که انتظار داشتم دوس داشتم متن نامهی رنجرو که آخر فیلم خونده شد رو اینجا کپی کنم ولی متنشو پیدا نکردم. نامهای که همزمان با تیتراژ پایانی فیلم خونده شد و باعث شد اکثر کسایی که اومده بودن تا آخرِ آخر سر جاشون بشینن و گوش کنن پ.ن: یافتم! با تشکر از http://www.sodoor.blogfa.com...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 آذرماه سال 1392 12:03
شایدم برم سرباز معلم شم! کسی چمیدونه؟ اگه برم خدمتم میوفته تیر به بعد ظاهرا
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 آبانماه سال 1392 14:29
فرض کنیم یک روزی، ناگهان «دست»ها زبون دربیارن و شروع به اعتراض کنن که «ما دیگه از این کارهای سوسولی و ظریف خسته شدیم، ما هم باید کار {راه رفتن} رو انجام بدیم. ما دیگه اجازه نمیدیم پاها مارو محدود به انجام یک سری کارهای خاص کنن»! و دیگه دست از کارهای معمول خودشون بکشن. شروع کنن به تلاش برای راه رفتن. مثلا با پاها...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 آبانماه سال 1392 19:52
خب اعزام به خدمتم به درخواست خودم افتاد اول اسفند سه ماه تا ارشد وقت هست و این سه ماهی رو میخونم ببینم اتفاقی میافته یا نه!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 مهرماه سال 1392 15:09
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 20:31
خب دیگه به خوبی و خوشی دفاع کردم و نمرهی 20 گرفتم و الان یک مهندس هستم در خدمت شما
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 21:48
فردا ساعت 10 صبح دفاع میکنم!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 شهریورماه سال 1392 15:28
دفاع رو موکول کردم به هفتهی بعد ارشد قبول شدم مهندسی فناوری اطلاعات دانشگاه شیراز اما از نوع مجازی منتظرم فردریش بیدار شه مشورت کنیم تصمیم بگیریم! پ.ن: تصمیم خاصی گرفته نشد فقط بر گسترش روابط دوجانبه و تحکیم ارتباطات تاکید شد هیچی دیگه قرار شد اقدام کنم برای همون استخدام و اگه هم نشد برم خدمت! گزینهای به نام ادامهی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1392 16:19
مشغول جمعبندی پروژه و پایاننامه هستم و احتمال داره که پسفردا دفاع داشته باشم! چشام در اومد از دست این خانم دکتر گرانقدر
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1392 09:54
باز بلاگفا فیلتر شده!
-
آخرین لحظات با ریش
یکشنبه 20 مردادماه سال 1392 16:16
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 مردادماه سال 1392 01:10
پارسال این موقعا داشتم یس میخوندم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 مردادماه سال 1392 10:11
دیشب ماشین آبجی رو دزد زده! ماشین آبجی همیشه تو پارکینگ خونهمونه و البته دزدگیر نداره که دزد رو بگیره! صندوق عقب رو وا کرده و جک رو آورده بیرون ولی نبرده؛ در ماشینو وا کرده و جلو نشسته اما ضبط ماشینو وا نکرده ببره! داشبردو بهم ریخته و دنبال یه چیز درست و حسابی گشته، فقط کیف پول من که تصادفا تو ماشین بود به دردش خورده...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1392 09:04
دوتا داداش گردنکلفت داشته باشی ولی واسه مسجد رفتن همپا نداشته باشی دوتا داداش گردنکلفت داشته باشی ولی واسه باشگاه رفتن همپا نداشته باشی دوتا داداش گردنکلفت داشته باشی ولی واسه مراسم و مهمونیا تکپسرِ خونواده به نظر بیای دوتا داداش گردنکلفت داشته باشی ولی واسه مشکلات و ناراحتیات نتونی باهاشون صحبت کنی دوتا داداش...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 مردادماه سال 1392 01:02
باید از اشخاص بر حذر بود. همهی آنها از همدیگه بدشون میآد؛ حرص و آز و رشک و حسده که آنها را زنده نگه میداره. همهی مردم از بدی کردن خوشحالن ... وقتی که بخواهی عیب اونها را بگی و عقیدهی خودت را دربارهی اونها ابراز داری از تو بدشون خواهد آمد و تو را به هلاکت خواهند رسوند! مادر - ماکسیم گورکی نمیدونم چرا اینقدر...