من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

تورو خدا گریه نکن

یه خانم و آقایی تو کربلا زندگی میکردن. یه روزی، خیلی سرزده واسشون مهمون میاد. خانمه نگاه میکنه میبینه هیچی تو خونه ندارن. شوهرشو میفرسته بیرون میگه برو یکمی گوشت بخر بیار. آقاهه میره بازار و گوشت میخره. تو راه که میخواست برگرده، یه سر میره حرم امام حسین و یه زیارتی میکنه و بعدش میره خونه. گوشتو تحویل خانمش میده که بپزه. خانمه شروع میکنه به کار پخت و پز. ولی بنده خدا هرکار میکنه این گوشته نمیپزه. هی میذاره رو آتیش میبینه فایده نداره. کلافه میشه و میبینه که داره آبروش میره! میره شوهرشو صدا میکنه میگه این چه گوشتیه تو خریدی؟ شوهره میگه همونی که همیشه میخریدیم. گوشت خیلی خوبی هم هست! خانمه میگه خب پس تعریف کن ببینم کجاها رفتی؟ طرف تعریف میکنه و میگه داشتم برمیگشتم رفتم حرم. چطور؟ زنش میگه بابا تو مگه نمیدونی که هرکی بره زیارت امام حسین آتیش جهنم هم روش اثر نمیذاره؟ خب تو این گوشتو بردی اونجا، حالا من هرکار کنم نمیپزه دیگه!



آقا یه جوری این داستانه رو با گریه و زاری تعریف میکنه، یه جوری ته جمله هاشو میکشه، یکی اگه موضوع رو گوش نکنه فک میکنه چه داستان سوزناکی تعریف میکنه! اونم اولاش! که مثلا واسشون مهمون میادو یه جوری میگه که یهو میبینی یه نفر از وسط جمعیت داره زار زار گریه میکنه به خاطر اینکه واسه یارو مهمون اومده!

تازه بگذریم از اصل موضوع داستان که انگار میخواد یه قانون علمی رو ثابت کنه که هر جسمی که وارد حرم امام حسین شود، نسوز خواهد شد!

انگار که زوره ملت گریه کنن. خب نکن! نمیشه بری منبر چهارتا حرف حساب بزنی که ملت استفاده کنن و به راه راست هدایت بشن؟

همین کارا رو میکنین که آدم مجبور میشه نصف شب از این مسجد به اون مسجد بره تا یه جای درست و حسابی پیدا کنه واسه آدم شدن، آخرشم میره تو خونه ی خودش میشینه دیگه!


نمیدونم والا، یا من خیلی ملحد و سنگ دلم که این حرفا تو کَتَم نمیره، یا این ملت زیادی ...


+ با آیت الله علوی بسی حال کردیم! کلی سرخوش به نظر میرسه! بسیار هم حرفای قشنگ قشنگ و حسابی زد. حیف که مجلسش خیلی شلوغه و شبای قدر ملت مجبورن تو کوچه و خیابون بشینن صداشو بشنون!





علی گفت بعد از عید فطر میاد. بالاخره شاید یکمی بوی بهبود و این حرفا ...!





نمیدونم ترم تابستونه ی همه جا تموم شده یا فقط ماکسی امتحاناشو داده که اومده اینجا منو از راه به در کنه! شب اول قدر به جای مسجد باید بریم ناهارخوران قدم بزنیم تا 12! که به هیچ مسجدی هم نرسیم! خداروشکر شب دوم آزاد بودم!

نظرات 11 + ارسال نظر
وحید چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:29 ب.ظ http://vahid-boy.blogsky.com

وا این چیزا که گریه کردن نداره واقعا چه وعضشه
نه بابا شما عمرا گم راه بشی

چی بگم؟ یه وقتایی فک میکنم شاید واقعا یه احساسات لطیف دیگه ای دارن که من بی بهره م ازش!

بیدل چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:08 ب.ظ http://sonnat.blogsky.com

این سنگدلی نیست. این نشون میده که داری پخته میشی که هر حرفی هر کسی زد رو قبول نمیکنی. قدرشو بدون.
از این شبهای باقیمانده سعی کن خوب استفاده کنی.

دعا کن که خدا توفیق بده این چند شب تا حدودی آدم بشم

آشکار چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:13 ب.ظ

@وحید:
وعضشه = وضعشه

حقیقت تلخی است که دارند اسلام ناب را با اراجیف و خرافات مخلوط می کنند. اگر مخاطب عاقل بود که هیچ مثل شما خودش مطلب را پس می زند اگرنه مثل افراد زود باوری که حرف بالامنبری برایشان حکم حرف خدا را دارد انحراف از مبانی اسلام منجر به فجایعی مانند مساله خوارج خواهد شد

واقعا درسته
متاسفانه سالهاست که به جای اینکه ما به خاطر درد عدالت علی گریه کنیم، به خاطر درد ضربت شمشیرش گریه میکنیم!

وحید چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:26 ب.ظ http://vahid-boy.blogsky.com

@اشکار:
بابا من صد هزار بار گفتم دیکتم ضعیفه حالا بازم گیر بدین

مهتاب چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:51 ب.ظ http://www.shab00ne.blogfa.com/

میلاد اگه من نخوام بیام بلاگ اسکای کجا رو پیشنهاد میدی!!خودم نمیدونم چرا از جوان بلاگ خوشم اومده!میتونی واسم یه آمار بگیری؟
.
.
من اصولا اشکم مثه ..خر میاد اما سر این دیگه واقعا گریم نمیگیره!

میگردم واست یه جای خوب پیدا میکنم. جاهایی مثل جوان بلاگ قشنگ هستن ولی اکثرا از نظر پشتیبانی و فنی خیلی قوی نیستن. برا همین زیاد توصیه نمیکنم
حالا چرا نمیای بلاگ اسکای؟ مگه چشه؟

وحید چهارشنبه 10 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:29 ب.ظ http://vahid-boy.blogsky.com

بابا حالا دیگه ما مردا رو تحویل نمیگیری

من مخلص آقا وحید گل هم هستم! حرف در میاری واسه ما؟!

دکتر اشتباهی پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ق.ظ

سلام
فک کنم خلوص نیت ندارین شمام مث من!!دیشب هی به خودم فشار میاوردم که گریه کنم بعد با حقایق تاریخی که مقایسش میکردم میدیدم یارو داره خالی میبندهتا آخرشم دریغ از یه قطره اشک
آخه یکی نیست بهمون بگه رو چمنای دانشگاه جای عزاداریه یا کرکر خنده؟!ای کاش مث آدم میرفتیم داخل مسجدش تا با هر کلمه یه خاطره زنده نمیشد!

علیک سلام
مسئله اینه که بعضی از دوستان نیتشون دقیقا خود گریه کردنه، و تو این نیت کاملا خالصن، حالا طرف اون بالا جک هم تعریف کنه به خاطر خلوص تو این نیت خاص، میزنن تو سر و صورتشونو گریه میکنن!

چمنای دانشگاه چرا؟ پا شدین رفتین دانشگاه واسه احیا؟!

فرمان پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:24 ب.ظ

چیه غیرتی شدی مگه بیراه گفتم

برو یارو میام میزنم با خاک یکسانت میکنما

مهرداد پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ب.ظ http://boudan.blogsky.com/

از ماست که ...
وقتی به جای عالم٬ که اهل دانش و آگاهی و داناییه کشیش جایگزین بشه روز سقوط و انحطاط فرا می رسه دیگه.
اما خوشم اومد که دنبال جای باید گشتی. وقتی جاهای خوب شلوغ بشن خودش یه فریاده که مردم هر چیزی رو بها نمی دن. دم غیاث گرم.
کاش علی عید فطر میومد. خب ماکسی هم حقی داره دیگه.

دم شما داغ!
ما به همین بعد عید فطر هم راضی هستیم، اگه دست بنده بود که میگفتم کاش اصلا نمیرفت!

RaSo0l پنج‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:02 ب.ظ http://1man.blogsky.com

واااااااای بزن بر سر و سینه ! واااای حسین ! واااای !
ملت گوششون پر از این داستاناست ، حرف جدید کو !!

خدا خراب کنه این ناهار خوران رو که جوونای مردم رو داره از راه به در میکنه

نگو بابا. شب قدره دعات مستجاب میشه یه وقت خراب میشه، اونوقت ما کجا بریم؟

بیدل جمعه 12 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:17 ق.ظ http://sonnat.blogsky.com

دعا کردم آدم بشی. بهم الهام شد سخنرانی بذارم تو وبلاگم که بیای دانلود کنی شاید آدم شدی. با سخنرانی شبهای قیام رمضان آپم. بیا دانلود کن مطمئنم خوشت میاد.

مرسی که دعا کردی. فک کردم بهت الهام شده که دعات مستجاب میشه، داشتم ذوق مرگ میشدم که ادامه رو خوندم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد