من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

یادِ ایام

چند وقت پیش تو خبرا داشتیم که یکی از مفتی های عربستان فتوا داده بود که اختلاط زن و مرد جایز است؛ چند روز بعدش چند نفر معترض رفته بودن درِ خونه ش اعتصاب کرده بودن و داد میزدن که: «به زنِت بگو بیاد بیرون میخوایم باهاش اختلاط کنیم»



یادش بخیر قدیما رفقا بودن هی با هم میرفتیم پیاده روی. خودم معروف بودم به اینکه همش پایه هستم برای ول گردی و الکی خیابون متر کردن. حالا دیگه هیچکس نیست که بخوام پایه باشم و باهاش برم. هیچکس هم پایه نیست که با من بیاد. مجبورم تنهایی تو یه روز ۴ ساعت پیاده برم که پام دوباره تاول بزنه!

از تنهایی مسجد رفتن هم خسته شدم. مجبورم برای تنوع از اینجا یه ساعت بکوبم برم مسجدالاقصای گلشهر که شاید یه آشنایی اونجا پیدا کنم؛ که نمیکنم!

خدا بیامرزه علی رو که الان اونم تو مایه های خودمه وضعش. اون بدبختم تو تهران زده تو تیریپ عزلت نشینی و حال نکردن با جماعتِ آدمیزاد.

+ مجتبی همچنان هِی میره تهران و خوابگاه گیر نمیاره و دیپورت میشه! امشب دوباره برمیگرده.

++ با مجتبایمان هم هیچوقت در حدی صمیمی نبودیم که حالش را ببریم. همچنان که با معین و خواهر گرامیمان و والدینِ محترممان نبودیم.



وبلاگ کلاسمون به رحمت خدا پیوسته که بنا به دلایلی توضیحی در موردش نمیدم. اما فک کنم مجبور بشم اون مطلبی که در مورد مقایسه ی بلاگفا و بلاگ اسکای نوشته بودم رو با یه سری اصلاحاتی همینجا بذارم؛ چون بسی دوستش دارم و غیر از اونجا و اینجا جای دیگه ای رو تو این دنیای فانیِ مجازی ندارم.



باران نوشت: ما که اینجا همچنان گرممونه ولی میگن شهر شما بارونیه این روزا. خوش با حالتون. ما همچنان با عرقِ خودمون خیس میشیم! اگه بیکار شدین یه دعایی هم به حال ما بکنین.
نظرات 7 + ارسال نظر
معین چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:46 ب.ظ http://parsinameh.blogsky.com

وب من متعلق به خودته عزیزم ! آپم

آشکار چهارشنبه 14 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:30 ب.ظ

چرا پیاده روی اونم 4 ساعت؟ ماشالله رشته کامپیوتر که مشهورن به نشستن پای کامپیوتر و جم نخوردن از پای آن. نکنه از رشته ات خوشت نمی آد؟
واقعیتش برای من جای تعجب دارد که چطور می توان با افراد خانواده صمیمی نبود
تعجب دیگر هم وبلاگ کلاس تان بود. حتما دلایل خاصی برای این رفتار هست

از رشته م که خیلی خوشم میاد. ولی وقتی فکرم خرابه نمیتونم بشینم به کارای مربوط به رشته ی خودم برسم. با اینکه عشق برنامه نویسی دارم، ولی این روزا اصلا حوصله کار کردن و وقت گذاشتن روش رو ندارم
اگه اینجا تشریف داشتین احتمالا تعجب زیادی نمیکردین از این عدم صمیمیت
بله دلایل مختلفی هست. خاص و عام! ولی فعلا مارا ممنوع المصاحبه نموده اند در این مورد

مهرداد پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 06:49 ق.ظ http://boudan.blogsky.com

بارون وقتی نم نم و نوازشگر باشه ۴ساعت که هیچ٬ ۴ساعت و نیم هم میشه با آرومی و شوق پیاده روی کرد و چون همش تنوعه٬ حس خستگی نمی آد البته اگه همراهی مثل مجتبی نداشته باشی که مجبور به دویدن بشی چون اونوقت نیم ساعت نشده از شکل و شمائل جماعت آدمیزاد خارجی.
اما گرمای هوا به خلاف گرمی وبلاگ کلاس شهر دل رو گل نمی کنه و مثل عزلت می مونه و یه حس غریب از نداشتن جایی برا دمی آرمیدن.
اما اختلاط گرمی و سردی خیلی شیرینه و اعتراض سلولها با صدای عرق بر خانه ی مفت پیشانی خاموش خاموش میشه.
ولی این دلیل نمیشه که با یه هوا صمیمیت باشه و با هوای دیگه نه٬ گاهی نبودن صمیمیت به حال و هوای خود آدم بر میگرده و الکی دوست داره اقصی نقاط دلش تنها باشه.

بازگشت پرقدرت شما را به همه ی دوستان تبریک عرض میکنم! بسیار بسیار ممنون مهردادجان

دوست پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ق.ظ

چه جالب دقیقا عکس من خیلی دوس دارم تنها پیاده روی کنم که نمیتونم
اگه سعی کنید حتما میتونید رلبطه خوبی برقرار کنید چون میدونم هیچ وقت سعی نکردید اینو میگم دردو دل کردن درد دل و گفتن نی یه جورایی همدل داشتن و حرف زدنه

دیگه فک کنم بعد از n سال زندگی مشترک با یه شکل خاص، خیلی دیر باشه برای سعی کردن تو تغییر شکل رابطه!

دکتر اشتباهی پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:52 ب.ظ

خوب خدا رو شکر که گفتن جایزه...دیگه خیالم راحت شد که با xy جماعت اختلاط میکنم اشکال شرعی نداره!!(نیست تا حالا داشتم میمردم از نگرانی!:دی)
نظر خاصی ندارم،ولی من شخصا تنهایی رو ترجیح میدم،قدر تنهایی تونو بدونین...هیچ لذتی برای من به اندازه تنهایی تو خیابون قدم زدن نیست...مخصوصا با یه هندزفری تو گوش

و در آخر: "تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار/ که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند"
@دوست: خداییش تو چرا انقد غلط املاییات زیاده!!؟؟ نمره ی املات چند بوده؟!!

آخه من تنهایی که تو خیابون راه میرم، هی بلند بلند با خودم حرف میزنم، یه وقتایی یهو به خودم سلام میکنم بعد ملت فک میکنن خُلم

خواستم این دفه غلطارو به روشون نیارم که ... شما گفتین! تقصیر این آشکاره که همه مارو حساس کرده به غلط املایی!

دوست پنج‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 04:05 ب.ظ

سلام اشتباهی جان هرچی میگردم تو اینخ نظر که غلطی پیدا نکردم و اینکه مثه اینکه جدیدا به وبم سر نزدیا خیلی غلطام کم شده فقط یه دونه اونم برای سرگرمی همین

یعنی حتما آدم باید به مورد اشاره کنه؟
رلبطه = رابطه
نی = ؟

تو همین نظر هم:
اینخ = این!

RaSo0l جمعه 16 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:45 ق.ظ http://1man.blogsky.com

ایول ! به اون معترضا ! خوبه مفتیه فتوا دیگه ای نداده بوده

آخی عزیزم ! مگه من مُردم ؟بیا با هم بریم پیاده روی

حالا تو عمرت یه آپ مفید کردیا !! هی اینور و اونور کپیش کن

عقش است بارون

همینم مونده با تو برم پیاده روی
آخه حیفم میاد که هیچ جایی نباشه اون یه آپ مفیدم. حالا شما اگه معترضی اشکالی نداره. اصلا نمیذارمش

واقعا عشق است بارون و باران!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد