نامردیه که خدارو شکر نکنیم به خاطر این هوای قشنگ. چند روزیه که هوای گرگان خیلی خوبه شده، ابریه و معمولا باد هم هست و بعضا رگبار پراکنده! (گزارش هواشناسی دادم در حد تیم ملی!)
امروز از اول صبح که بیدار شدم یه چیزی تو ذهنمه، یه آهنگی که معین میخونه هی تو مغزم تکرار میشه! هی میگه: اگه چشمات منو میخواست، تو نگاه تو میمُردم / اگه دستات مال من بود، جون به دستات میسپردم!
واقعا موندم حکمتش چیه که این از تو ذهنم بیرون نمیره. البته اول که بیدار شده بودم یادم نبود کی میخونش، ولی فکر که کردم و اندکی به دوگوله فشار آوردم فهمیدم معین بوده.
حالم یه جورایی عجیب و غریبه امروز. این از اون آهنگی که تو ذهنم بود و الآن هم دیگه رفتم پیداش کردم و واقعا گذاشتمش که گوش کنم، اینم از هوایی که ابریه و خیلی قشنگ، اما یه جو سنگین غمگین داره انگار واسم! البته یه جورایی از دیشب حالم یه جوری شد، دیشبی که فهمیدم یه بخش عظیمی از حرفایی که میزنم فقط تحت تاثیر جوی که واسم به وجود اومده. آدم بیجنبه که باشه همینه دیگه! تا چهار نفر ازت تعریف میکنن و در مورد مشکلاتشون با تو صحبت میکنن و راهنماییاتو تایید میکنن فک میکنی الان دیگه ابوسعید ابوالخیرو گذاشتی تو جیبت و هی به این و اون امر و نهی و نصیحت و این کارا میکنی! در حالی که خودت هزارتا اشکال تو کارت هست به دیگران گیر میدی! برو خودتو اصلاح کن برادر من!
توی آسمون عشقم، غیر تو پرندهای نیست!
گفتم: چشمم، گفت: به راهش میدار
گفتم: جگرم، گفت: پر آهش میدار
گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل
گفتم: غم تو، گفت: نگاهش میدار
امشب یه ریکوردر کنارت بذار و همین طور دفترچه و همین طور خودکار و هر چه اومد رو سریع ثبت و ضبط کن شاید کسی در خوابت اومده و تو گندم زار گیر کرده و تو باید نجاتش بدی.
ای بابا من خودم یه لشکر آدم لازم دارم که بیان منو از تو لجنزار نجات بدم، حالا من برم کسی رو از تو گندمزار در بیارم؟