آقا این پسرعموی ما که ناقصالعقل میخوانیمش و همین اواخر قاطی مرغها هم گردیده، در دوران طفولیت موهای مرا میکشید! تازه فراتر از کشیدن، رسما موهای اینجانب را میکَند! اصلا من دقیقا به خاطر دارم که در یکی از نبردهایمان بعد از آتشبس موهای پرپرشدهام را روی زمین دیدم و نشان حضار دادم تا بر حقانیت من گواه باشند. تازه این واقعه در تاریخ هم ثبت شده. البته متاسفانه از آنجا که بسیاری از مورخین بندگان حکومت زمانه یا هوا و هوس خودشان هستند و با مبلغ ناچیزی خریداری میشوند، این قسمتهای مو کندنهای ناقصالعقلخان از سر غیاثالدینخان در چاپهای نهایی کتابهای آن نامردان یافت نمیشود، اما باز هم بودهاند تاریخنویسان منصفی که به لطایفالحیلی توانستهاند این وقایع را از تیغ تیز فیلترینگ عبور دهند و در کتابهایشان به ثبت برسانند. گذشته از این، آن ضعیفالنفسها هم نمیدانند که غیاثالدین از همان دوران طفولیت به تاریخ بسیار علاقهمند بوده و بسیاری از نسخ خطی و پیشنویس مطالب تاریخی را جمعآوری میکرده و با این کار، مدارک زیادی از دستنوشتههای آنها هم در اختیار دارد که وقوع این وقایع را به اثبات میرساند. که البته این مدارک در آیندهای نه چندان دور در اختیار ارباب جراید قرار خواهد گرفت تا همگان بدانند چه بر سر این شیر پیر درزنجیر گذشته تا بدینجا رسیدهاست.
به خدمت شما که عرض شود، خواستم اعلام کنم که چرت گفتن در این نوشته به نهایت خود رسید، لیکن به خاطر آوردم که چرتیجات از آن دسته موجوداتی هستند که نهایتی نمیتوان برایشان قائل شد، پس زبان کوتاه کرده و باقی چرتگوییها را به همکاران و همقطاران محترم واگذار میکنم.
سایهی عالی مستدام. صد سال به این سالها
با توجه به این جمله (باقی چرتگوییها را به همکاران و همقطاران محترم واگذار میکنم) از هرگونه اظهار نظری خودداری می کنم چون خود را جزو یکی از آن دو گروه می دانم
من همون حرف نزنم سنگین تره. هرچی بگم به یکی برمیخوره
زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم
حکیم سعدی
خودتون گفتین اگه حرف نزنی فکر میکنیم لالی. باشه دیگه حرف نمیزنم.
صم بکم!
قسمت خالی لیوان رو دیدی. منظورم بیت دوم شعر بود. الزاما حرف زدن مترادف با مطالب این پست نیست. به آن باشد که زبان اندر حکم باشد.به عنوان مثال جای نقدهای کتاب خالی است. دلم برای آن بررسی ها و جملات نقل شده از متن تنگ شده است
دل من هم برای ظرفیت های بالا و برنخوردن های الکی به افراد تنگ است!
هیچوقت دلم نمیخواد خودم رو سانسور بکنم. چیزی رو مینویسم که تو ذهنمه. الان اصلا کتاب نمیخونم و نتیجتا ذهنم از نوشتن نقد برای کتاب خالیه.
شما پریشانی و درگیری و هرجایی بودن ذهن منو به بزرگی خودت ببخش
ما پست جدید میخوایم یالا

زمستان نزدیک است و خواب
اما من بهار هم خوابم خوابم
الان لال شدین خدای ناکرده؟!؟!
(چهقد پستِ بی عنوان!!!! آقای آشکار کجا بودن پس؟!؟!)
یه «سابقن» به اسمتون اضافه کردین فک کردین الان دکتر واقعا شدین؟ :دی