هیچکسی هم نداریم که بیاد عیادت حاجی، بعد من معرفیش کنم بگم فلانی آشنای منه، که بعداً کلی اعتماد به نفس بگیرم که بـــــــــــــــــــعله! منم واسه خودم آشنا دارم!
حاجی دو واحد خون بهش زدن و دیروزم یه بار دیالیز شد. اینا درمان نیست البته. دلخوشکنکه! احتمالاً امروز مرخص بشه. با یه مقدار زیادی افت روحی و البته به نظر میرسه که افزایش یه سری مشکلات روانی! غیر از توهمی که این مدت بعضاً داشت، امروز صبح که پیشش بودم فکر میکرد دو نفره! یعنی میگفت یکی دیگه هم باهام هست، پرسیدم اسمش چیه گفت اونم احمده، عین منه! حاجخانم میگه که میگفت من سالمم ولی اون مریضه. یه جوری حرف میزد انگار یه روح داره دربارهی جسمش حرف میزنه. از من خواست به خدا بگم جداشون کنه از هم! یه مدت که گذشت پرسیدم: منم دو نفرم؟! گفت نه دیگه الآن همه یه نفریم. رفت!
فک کنم دیشب دکتر رؤیت شد، موقع برگردوندن حاجی از دیالیز؛ داشت میرفت به سمت بخش جراحی. منو ندید. بهتر! اگه میدید شاید با خودش درگیر میشد که باید بیاد چیزی بگه یا نه! شایدم نه ... این درگیرهای مسخره مال منه فقط! نمیدونم
پیرو اون اولی که گفتم، کلاً احساس میکنم همهی ملت باید بیان باهام همدردی کنن! ملت بیاین همدردی کنین تا من عقدهای و سرخورده نشم خب! ای بابا!
اینقدر گرفتاری این روزا زیاد شده که به هیچ کاری نمیرسم. قرار بود واسه ارشد شروع کنم که نشد. کلی برنامه داشتم واسه کار با کچل، که اونم هنوز نشده و احتمالاً با خودش بگه این یارو فقط حرف میزد موقع عمل که شده هیچ کاری نمیکنه!
دلم میخواد بیشتر بنویسم. ولی نمیشه!
راستش نمی دانم همدردی کردن چطوری است اما از صمیم قلب امیدوارم خداوند حاجی را شفا دهد. درد مریض تنها برای خودش نیست بلکه خانواده مریض هم به نوعی از دیدن رنج عزیزشان رنج می برند
امید که زود زود زود حاجی خوب شه و این همه سختی مثل یه خواب پریشون فراموش بشه.
کچل رو معرفی کردی؟
امید!
کچلم اتفاقا امیده! همکلاسیه و شاید کمی تا قسمتی همکار
سلام من اگه بیام عیادت حاجی خیلی راحت میتونید بگید این آشنای منه
ولی چون بعدش گفتین که خسته اید و نیاز به استارحت دارین از همین جا ادبمون رو عرض میکنم
ایشالا که حال حاجی بهتر بشه اگه روحیهاش خوب بشه و باشه بهتر میتونه قوای جسمانیشو بدست بیاره
بازم خدا
سلام دست شما درد نکنه شما به اندازه کافی زحمت کشیدین من خیلی هم ممنونتون هستم.
ممنون که دعا می کنین