پیوندها
جدیدترین یادداشتها
همهبایگانی
- اسفند 1392 1
- بهمن 1392 13
- دی 1392 2
- آذر 1392 1
- آبان 1392 2
- مهر 1392 1
- شهریور 1392 4
- مرداد 1392 7
- تیر 1392 6
- خرداد 1392 11
- اردیبهشت 1392 12
- فروردین 1392 5
- اسفند 1391 8
- بهمن 1391 7
- دی 1391 8
- آذر 1391 6
- آبان 1391 15
- مهر 1391 8
- شهریور 1391 6
- مرداد 1391 12
- تیر 1391 14
- خرداد 1391 13
- اردیبهشت 1391 8
- فروردین 1391 7
- اسفند 1390 6
- بهمن 1390 6
- دی 1390 11
- آذر 1390 11
- مهر 1390 7
- شهریور 1390 13
- مرداد 1390 18
- تیر 1390 18
- خرداد 1390 17
- اردیبهشت 1390 14
- فروردین 1390 13
- اسفند 1389 13
- بهمن 1389 23
- دی 1389 22
- آذر 1389 17
- آبان 1389 16
- مهر 1389 21
- شهریور 1389 29
- مرداد 1389 21
امروز رفتم شناسنامه‌ی حاجی رو باطل کردم
دنبال کارای حقوق و بیمه‌ی عمر و این حرفا ...
پنج‌شنبه رفته بودیم سر خاک حاجی. وقتی رسیدیم ننه‌جان اونجا بود. گفت دو نفر از تهران اومده بودن، ظاهرا آشنای مجتبی هستن. متاسفانه قبل از اومدنِ ما رفتن. بعدا پیگیرتر شدیم. گفتن که یه آقای نسبتا پیرمردی بود با یه جوون موبلند و هیکلی. اومدن و یه گل روی قبر حاجی گذاشتن و جوونه خیلی گریه کرده و طبق گفته‌ی ننه‌جون، می‌گفت که وقتی پسر (احتمالا منظور مجی بوده!) اینطوریه، حتما پدرشم یه آدم فوق‌العاده‌ای بوده دیگه! (نقل به مضمون، العهده علی الراوی!). حالا موندیم که این بندگان خدا کی بودن، چون خود مجتبی نمی‌دونه کی بوده. و از طرفی حاجی رو تو روستا دفن کردیم، و طبیعتا اگه کسی قصد داشته بیاد اونجا و آشنای مجتبی بوده، خب باید قبلش باهاش هماهنگ می‌کرد!
و سوالی شده این قضیه برای ما! که اینا کی بودن! اگه دسته‌گلِ روی قبر نبود می‌گفتیم ننه‌جان خیالات فرمودن، ولی هست دیگه!
تو که کلا به خم و چم اداره ی ثبت احوال واقفی و تو کار شناسنامه و اینا استادی و بدون کارای اضافی مراحل رو طی می کنی.
عهده رو خوب اومدی، از اطرافیان اونجا و احیانا مسوول قبرستون پرس و جو می کردی احتمالا اگه ناشناس بودن باید نشونی می گرفتن و سوالی از کسی می پرسیدن. البته ناشناس اومدن شاید لازم ندیدن شناخته شن.
خدا رحمت کناد حاجی رو
والا ظاهرا از یه نفر سوال کرده بودن تا پیداش کنن. ولی مسئله اینه که آشنای مجتبی یا آشنای هر کس دیگه که از تهران بخواد بیاد اصلا روستای ما رو نمی‌شناسه که بخواد خودش بدون هماهنگی بیاد اونجا!
یه روزی هم بچه ما می ره شناسنامه ما رو باطل می کنه آقا جان. این اتفاقی است که دیر یا زود برای همه ما می افتد
آیا خود شما مطمئن هستید که ننه جان سر مزار اشتباهی نرفته اند؟ با توجه به این که ایشان را به خیال پردازی منسوب می کنید
شایدم اصلا به بچه نرسه!
بله مطمئنم! الکی منسوب کردیم بنده خدا رو. دسته گل شاهد بود دیگه!
سلام
میدونم خیلی دردناکه باطل کردن شناسنامه ولی خب چاره دیگه‌ای م نیست مهم اینه که از دلامون پاک نمیشن
خب شاید بعدن متوجه بشین کی بوده؟ من اول خواستم بگم شاید آشکار بوده ولی وقتی گفتین روستا دیگه شک کردم.
میخواستم این دفعه بیام سر مزار که انگاری قسمت نیست از همینجا براشون فاتحه میخونم چون امکان اومدن به روستا برام نیست اگه تو شهرخودمون بود حتما مزاحمتون میشدم برای عرض ادب و تسلیت
خدا رحمشتون کنه!
ممنون بابت فاتحه!