تا حالا nبار سعی کردم اتفاقات روزانه رو ثبت کنم، هر بار چند روزی نوشتم، بعد خوردم به یه روز خستگی یا افسردگی، بیخیال کار شدم! الانم از اول سال شروع کرده بودم ولی دیشب خسته بودم و حوصله نداشتم و ننوشتم، امروزم خرابم!
احساس میکنم دارم قراضه میشم! کچلم که شدم. روزای عید که باید روزای خوشحالی باشه برا من روزای عزاست. کاملا حس یه موجودی رو دارم که هر کار میتونسته کرده و دیگه هیچی ازش برنمیاد جز خرابکاری و مزاحمت برای دیگران و کاملا آمادگی داره که بره یه گوشهای بشینه و یواش یواش تجزیه بشه
عنوان پیشنهادی : توهم
کجا نوشتید که بنده ندیدم؟
این آمادگی تجزیه شدن هم حس جالبی است که خدا نصیب دشمنانتان بفرماید
یه جاهایی ... اون دور دورا!