یادم رفت بگم که صبح رفته بودم پیش عبدالله مشکل کامپیوتر هفتهنامه رو حل کنم. میرفت تو قسمت ریکاوری. رفتم دیدم وقتی میخواد بره تو ویندوز صفحه آبی میاد و سریع ریست میشه. رفتم اتوماتیک ریستارت رو غیرفعال کردم و دوباره زدم بره تو ویندوز. صفحه آبی اومد و موند و دیدم میگه UNMOUNTABLE_BOOT_VOLUME. رفتم تو ریکاوری کنسول و chkdsk /r /f زدم. چک که کرد مشکل حل شد. خیلی هم خوب :)
حاجی در این شرایط میفرمود: «امروز یه جور دیگه گرمه!»
و امروز واقعا یه جور دیگه گرمه. ۴۲درجهی سانتیگراد! چه خبره بابا؟
سرم به شدت درد میکنه اصلا اوضاع خرابه.
یواش یواش دارم میرم باشگاه. رو پروژه هم فک میکنم اما دکتر م. م امروز دوتا پیشنهاد جدید داد تا اگه خواستم موضوعمو عوض کنم. باید برم باهاش صحبت کنم ببینم نتیجه چی میشه.
حس نوشتن نیست زیاد.
دو روز پیش تولد حاجی بود. تولد پارسالشو تو بیمارستان بود تولد امسالشو تو قبرستون!
محمدجوادنامی که از دوستان بود ناگهان اومد گفت بابام فوت کرده. فرداش مهتابخانمی که معرف حضور شاید باشه ناگهانتر اومد گفت بابای منم فوت کرده!
چند دقیقه پیش از شعبه اخذ رای برگشتم. حدود یک ساعت و نیم تا دو ساعت تو صف بودم تا رای بدم. البته میتونستم تو محل خودمون رای بدم که خلوتتره اما ترجیح دادم برم مسجد ترکا که اونم نزدیک بود و میدونستم مثل همیشه شلوغ میشه. به سعید جلیلی رای دادم و دو نفر هم برای شورا. نمایندهی شهرمون آقای طاهری هم اومد تو صف و پشت سر من ایستاد و تا آخر تو صف بود که کار خوبی بود. بعد از اینکه رایمو انداختم ازم خواستن مصاحبه کنم که گفتم مصاحبه نمیکنم و هرچی اصرار کرد قبول نکردم! بعدش هم برگشتم دیدم آقای طاهری داره به حرف مردم گوش میده و قول مساعد داد و ... . خداحافظی کردم باهاش و امدم خونه!
یه چیزی که هست، اینه که نظرسنجیایی که تا دیشب انجام شده توشون درصد بالایی از افراد بودن که میگفتن تصمیم نگرفتیم به کی رای بدیم! این درصد تو نظرسنجی آیپُز که به نظر میرسید با سر و تهتر باشه چهل و اندی درصد بود! تو نظرسنجیای دیگه هم درصد نسبتا بالایی بود. ظاهرا حداقل یه چیزی حدود 10 میلیون نفر تا دیشب کاندیداشونو انتخاب نکرده بودن! این یعنی هر نتیجهای ممکنه اتفاق بیوفته. به قول یکی از دوستان حتی غرضی هم میتونه بره دور دوم با این اوضاع!
- امشب شام مهمون ننجان بودیم. سالگرد بابابزرگ بود.
- دیروز با بچههای کلاس رفتیم جنگل. البته با بچههای کلاس + خانم مهندس ب + آقای دکتر ز + بچهی این دو استاد گرامی! خوش گذشت خیلی. دیگه روزای آخره که کنار هم هستیم. بعضیا که رفتن و دیگه شاید تصادفا چندبار ببینمشون. بقیه هم به زودی میرن سر زندگیشون.
- دو شب پیش رفتیم میتینگ آقای جلیلی! برا اینکه عادل باشم میگم که ایشونم یه ساعت دیر کرد. از ترکمنای گرامی به نوعی استفادهی ابزاری شده بود و با لباس محلی تو مراسم حاضر بودن یه تعدادیشون. تو مراسم آقای قالیبافم همین کارو کرده بودن که من دوس نداشتم. حاضرین اصولا برادران حزباللهی بودن.
به آقاسعید رای میدم. ولی دوس داشتم نیاد. دوس داشتم حالا که اومده این آخر کاری انصراف بده به خاطر وحدت اصولگرایی. البته آقای ولایتی که مثلا ائتلاف کرده بود با قالی و قرار بود کنار بره انصراف نداد دیگه از جلیلی که حرفش با اونا یکم متفاوته انتظار زیادی نمیرفت. دلمم به حال عارف سوخت! یکی از گزینههای جدیم بود ولی با این که خودش دوس داشت بمونه بهش گیر دادن که انصراف بده و رفت.
با اوضاعی که هست٬ احتمالا قالیباف و روحانی میرن دور دوم چون هرکدوم حدود ۲۰تا۴۰درصد رای دارن. تو دور دوم هم احتمالا بخش اعظم رایهای آقاسعید و ولایتی که جمعا حدود ۲۰-۲۵درصد آرا هست هم به قالی اضافه میشه و قالی رای میاره. امیدوارم باز دوستان نزنن زیرش!
- جای حاجی خالیه. واسه انتخابات با هم میرفتیم تو حوزههای مختلف دور میزدیم تا ارزیابی کنیم مردم رای میدن یا نه تا بهم ثابت کنه کسی رای نمیده و آخرشم میدیدیم بعضی جاها شلوغه و بعضی جاها خلوت و نتیجهی خاصی نمیگرفتیم! سر مسائل مختلف سیاسی با هم دعوا میکردیم. نیست که باز به این تیپم بگه آقای صباغیان! موندم این بندگان خدایی که زودتر پدر از دست میدن چیکار میکنن با این خلا! هفتهی پیش رفتم بهش گفتم تقریبا لیسانس گرفتم!