من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

جی‌جی

- مُجی داره حاضر می‌شه که راه بیوفته برگرده بره تهران. دیگه هِی واسه ما کلاس می‌ذاره که شده دانشجوی دانشگاه تهران!

- آجی مثل همیشه اینجا افتاده و داره واسه خودش کانال تلویزیون عوض می‌کنه. خودشم می‌دونه آخرش می‌رسه به بی‌بی‌سی! من موندم این آدم کِی می‌خواد به دردِ من بخوره که من مجبور نشم از دیگران کمک بخوام ...

- حاجی رفته ولایت. احتمالا آخرِ شب برمی‌گرده.



پ.ن: ببینین بی‌حرفی چی به سرِ آدم میاره! افتادیم به جی‌جی کردن!

درسنامه

شنبه|۸-۱۰|زبان تخصصی|دکتر ۱۰۰۰(!):

نقش استادِ گرامی که سال‌هایی مقیم ینگه دنیا بوده کلا این می‌باشد که پشت میز نشسته و هر از چندگاهی به تلفظ‌های درست یا غلطِ دوستان گیر بدهند. تمرینات و ترجمه‌ها هم که توسط دوستان -و بعضا حل‌المسائل- حل می‌شوند. استاد به سید خیلی علاقه دارند. سید هم متقابلا به ایشان!


شنبه|۱۰-۱۲|برنامه‌نویسی به زبان ماشین (اسمبلی)|همان دکتر ۱۰۰۰:

استادِ گرامی که رشته‌ی تحصیلی‌شان الکترونیک است در عمرشان نرم‌افزارِ اسمبلر را ندیده‌اند و برنامه‌ی به زبانِ اسمبلی را فقط در جزوه‌هایشان دیده‌اند! اطلاعاتشان نیز فقط همان جزوه‌هایی می‌باشد که احتمالا ار سایت‌های مختلف دانلود نموده‌اند! منبعی هم که معرفی کرده بودند مربوط به یک درس دیگر می‌شد که به همین دلیل تا ۴-۵ جلسه هر کدام از دوستان کتابی را به ایشان معرفی می‌کردند و این عالیجناب نیز همان کتاب را به عنوانِ منبع درس اعلام می‌کردند! کلا سوال اگر داشته باشیم بهتر است برویم در اینترنت سرچ کنیم تا از استاد بپرسیم!


یکشنبه|۱۰-۱۲|ساختمان داده|مهندس یعقوبی:

استاد پشت لپ‌تاپشان می‌نشینند و با استفاده از ویدئو‌پرژکتور درسشان را منتقل می‌کنند. یک مطلبی را درس می‌دهند و با هر مثال بالای نیم ساعت از وقت کلاس را هدر می‌دهند که در این وقت فقط ۲-۳ نفر از دوستان مشارکت می‌کنند. بقیه با هم دردِ دل می‌کنند یا نقاشی می‌کشند یا رمان می‌خوانند یا خاطره می‌نویسند یا کارهای مفید دیگر می‌کنند. استاد هر از چند گاهی هم نگاهشان را به طرز مشکوکی به چشمانِ اینجانب می‌دوزند و تلخند می‌زنند! احتمالا باید خدا به دادم برسد در پایانِ ترم!


یکشنه|۱۳-۱۵|فیزیک۲|دکتر م.موحدی:

این استادِ بزرگ دکترایشان را از سوئد گرفته‌اند. اصولا از هر فرمولشان می‌توانید ۴-۵ غلطِ علمی و غیرِ علمی پیدا کنید. آزاد هم هستید که آشکارا بخندید به اشتباهاتِ استاد. ظاهرا خودشان هم به خودشان می‌خندند! احتمالا این ترم هم داستان خواهیم داشت با ایشان؛ همچنان که ترمِ ۱ کل‌کل می‌نمودیم و سرانجام درسشان را افتادیم! این ترم که عکس تابلوی شهید م.موحدی را در وبلاگ کلاس گذاشتیم و ایشان دیدند و معلوم نیست که چه سرنوشتی در انتظارِ نمره‌ی پایانیِ ما باشد! این جلسه که یک سوالی حل نمودیم و استاد ابراز تعجب نمودند از اینکه غیاث‌الدین آن سوال را به این زیبایی حل کرد و توضیح داد! (البته بماند که بنده نیز حل را از حل‌المسائل کپی زده بودم! :دی)



دوشنبه|۱۵-۱۷|اندیشه۲|حاج‌آقا جلال:

چنان قوی استدلال می‌کنند که شخصا امیدی برای به چالش کشیدن ایشان ندارم! مثلا امروز به طور ضمنی نظریه‌ی خلق‌الساعه را تایید کردند. در توضیحِ محالِ عادی بودنِ معجزاتِ پیامبران مثال زدند که اگر یک عصایی را یک جایی بگذاریم ممکن است بعد از ۵۰۰ سال تبدیل به مار شود(!)؛ اما حضرتِ موسی به اذن خدا این فاصله زمانی را برداشتند. نتیجه می‌گیریم که برای تولیدِ یک مار نیازی به تولیدِ مثل نیست. مار خود‌به‌بخود از چوب به وجود می‌آید. همان‌گونه که مگس از گوشت به وجود می‌آید!


سه‌شنبه|۸-۱۲|معادلات دیفرانسیل|دکتر uproad:

همچنان که از نامِ خانوادگیِ استاد مشخص است؛‌ ایشان همشهریِ ما هستند. در طولِ کلاس n بار نامِ اینجانب را صدا می‌زنند و با سر تکان دادنِ من شاد می‌شوند! درسشان که همان مزخرفاتِ خودمان است که ترمِ پیش اصولا می‌پیچاندیمش و نهایتا میان‌ترم و ترم را سفید دادیم! اما این همشهری جالب‌تر درس می‌دهند و نگرانی چندان بالایی نیست برای پاس شدنش. (اصلا دلمان را به بند پ خوش نکردیم ها! فکر بد نکنید!)


سه‌شنبه|۱۳-۱۵|تربیت‌بدنی۱|دکتر خورند:

استاد در این کلاس اصولا کلهم اجمعینِ انرژیِ ما را می‌خورند! مثل اسب می‌دویم و جان می‌کنیم! البته بسیار مفید است برای سلامتی. علی‌الخصوص که نیم‌ساعت پیشش ناهار میل نموده باشیم و به حدود گلاب پاشیدن به روی دوستان برسیم!


سه‌شنبه|۱۷-۱۹|آمار|استاد امیر‌حافظ:

ظاهرا تنها استادی که به درسشان مسلط هستند. کلا حال می‌کنیم سرِ کلاسشان. مخصوصا که هفته‌ی پیش شیرینیِ نامزدیِ الهه را خوردیم. ان‌شاء‌الله که خوشبخت بشوند ایشان به همراهِ همه‌ی دوستان دیگر!

علی

فقط ۵ دقیقه دیدنِ علی نقوی کافیه برای شادیِ روحِ من! حتی اگه خودم باهاش قرار گذاشته باشم و سرِ قرار بشینیم و هیچ حرفی نزنیم و من فقط نگاهش کنم؛ اونم به من بگه دیوونه‌ای که این کارا رو می‌کنی؛ دیگه چه برسه به اینکه خودش از تهران اومده باشه و یه‌بارکی زنگ بزنه و قرار بذاره و ۲۵ دقیقه با هم بشینیم و قدم بزنیم و حرف بزنیم! 



ظاهرنوشت: تو خونه گیر دادن و میگن دوباره داری لاغر میشی و بداستیل؛ مثل اون قدیما که «اون پسر کوچیک لاغره» بودی! ولی عوضش دلِ خودمو بُردم با این تیریپِ اسپرتِ جدیدم! از حالت پیرمردی در اومدم اساسی!

پ.ن: این سیامک نمیدونم چی شده که سایت ویرایشگرانِ نسل آریا منهدم گشته! سایت و کاربران و دوستانِ عزیز که به جهنم؛ این شکلک‌های ما اکثرا روی سرورش بودند که حالا گند زده شده به بعضی نوشته‌های مصورمان!

Silent Mode

بین رکعت ۲ و ۴ شک می‌کنه ... خدا رو شرمنده کرده با اینهمه حضور قلب!


انگار دانشگاه رو با ورزشگاه اشتباه گرفته؛ هر روزِ خدا یه ساک میندازه رو دوشش و تو محوطه اینطرف و اونطرف میره! فقط مونده بود وقاحت رو به این حد برسونه که با همون ساک بیاد سرِ کلاس که ... بالاخره به این درجه هم نائل شد!



من‌نوشت: فعلا خودمان را در بعضی موارد در حالت سکوت قرار داده‌ایم. اگر در حالِ ویبره رفتن رویتمان نمودید؛ بدانید حرف داشته‌ایم!

پ.ن: علتِ استفاده‌ کردنمان از ضمیر جمع را هم که آشکارجان پیدا نمودند. ما فکر می‌نمودیم خیلی بی‌شخصیت تشریف داریم؛ لیکن دکتر آشکار تشخیص داده‌اند که ما نه یکی؛ بلکه چندین شخصیت داریم! این استفاده از ضمیر متکلم مع‌الغیر هم مربوط به لحظاتی می‌باشد که شخصیت‌های مختلفمان یک جا جمع می‌شوند.


اندکی‌بعدنوشت: اینجانب در همین مکان مقدس علاقه‌ی خود را به واژه‌ی «یِه‌بارَکی» نیز اعلام می‌کنم. بسی کلمه‌ی جذابی تشریف دارند ایشان!

ناجوانمردان

واسه خودشون جلسه انجمن علمی رو کنسل می‌کنن؛ غیاث‌الدین رو هم که ...ِ خودشون به حساب نمیارن! من باید ۲۰دقیقه قبل از زمانِ معهود خودم بپرسم که آقا جلسه چی شد؟ و جواب بگیرم که «امروز نیست»! انگار نمی‌دونن من به خاطر یه جلسه باید صدها کارِ دیگه رو تعطیل کنم.


+ خدا سزای همه‌ی شما ظالمان را بدهد. من از حق خودم هم بگذرم از حق اونایی که به خاطر این جلسه کارشون رو تعطیل کردم که نمی‌تونم بگذرم.


فلانی‌نوشت: حالا نیست جلسه با دبیر کل سازمان ملل و اجلاس سران اکو رو داشتی که پیچوندیشون برای شرکت تو جلسه انجمن علمی! مردکِ ویلان‌الدوله! اصلا کی تورو راه داده تو انجمن؟ تورو چه به علم و این حرفا؟ برو همون توپت رو لگد بزن ...

دیگران

ماهتابه‌ی علیزاده که ظاهرا یک مدتی مودم گرامی‌شان دچار مشکل شده بود و قادر به سر زدن نبودند؛ الآن هم در راستای خفه شدنِ موضعیِ اینجانب؛ خبری از ایشان در دست نیست.

آقا محمدِ گرامی -شاید به تلافیِ کم سعادتیِ ما- کم لطفی پیشه نموده‌اند و تحویلمان نمی‌گیرند.

رسول جان که ظاهرا عمرشان را داده‌اند به دیگر مخاطبینِ همیشه در صحنه. وبلاگ گرانقدرشان هم چنانی فیلتر شده که با آنتی‌فیلتر هم باز نمی‌شود!

وحیدجان هم که درس خواندن پیشه نموده و ترک نِت کرده‌اند و یک ملتی را از دستِ خودشان راحت نموده‌اند!


پ.ن: آن‌ها که هستند لطفا جای رفتگان را پر کنند.



دوباره تیم دانشگاه؛‌ دوباره فوتبال! خدایا ما را در درس‌هایمان یاری بفرما!

اندکی هم رو نموده‌ام به خواندن؛ علی‌الخصوص مطالعه‌ی جزوه‌ها از داخلِ لپ‌تاپ؛‌آن هم روی همان تراسِ نیمه ساخته‌ی خودمان! و البته با تشکر از حرکتِ خیرخواهانه‌ی صاحبِ جزواتِ الکترونیکی!



همچنان همان حالتِ نازک‌نارنجی‌گریِ خودمان را حفظ می‌نماییم! هِی حرف‌های این و آن به دماغِ نه چندان راستمان برخورد می‌نمایند و بعضا قهر می‌کنیم!

+ عجب موجود مزخرفی می‌باشیم این روزها!



چشم‌هایشِ بزرگ علوی را خریداری‌ نموده‌ایم به علاوه‌ی یک کتاب گرانقدر از هاینریش بُل به نام «سیمای زنی در میانِ جمع». عمری باشد تا بخوانیم این دو کتاب و چندین کتابِ به جا مانده از گذشته را مسلما سپاس‌گزارِ خداوند خواهیم بود.