من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

دختر فراری

(همان شخص دو پست قبل) می‌فرمود:

من همیشه فک می‌کردم دختر فراری یه دختریه که همش در حال دویدنه. همش در حال فراره و من باید دنبالش کنم تا بتونم بگیرمش!

فردا بعد از امتحان ریزپردازنده (که احتمالا باید بیوفتم) میرم تهران. معلوم نیست تا کی. 

شلوارپاره

می‌فرماید که: 

حراست بهم گیر داده که چرا شلوار پاره می‌پوشی! آخه شلوار من هرچی هم پاره باشه با دیدن من سگ تحریک می‌شه؟ اگه جرأت دارن برن به این دخترا گیر بدن که هی مانتوی تنگ و چسبان می‌پوشن! اصن هوش و حواسُ از سر آدم می‌برن! من اصلا سر کلاس حواسم به درس نیست از دست اینا که!

اعصاب چندان مناسبی ندارم

از فردا امتحانای خفن شروع میشن. شروع طوفانی خواهیم داشت با مدار الکترونیکی!

دیشب مجددا حاجی منتقل شد به تهران. این بار با آمبولانس :|

البته جهت راحت شدن خیال آشکار عزیز، باید قید «با اعوان و انصار» رو اضافه کنم! بنده به دلیل امتحانات فعلا نرفتم.


امتحانات رو می‌دیم. دوتا تا حالا گذشت که عجیب کم خوندم و عجیب خوب دادم! اصلا انگار الهام میشه بهم سر جلسه! کمتر از نصف وقت امتحان رو می‌مونم و با قدرت میام بیرون!

پس فردا شبکه دارم و شنبه مدار الکترونیکی! فاجعه در راه است احتمالا

گیرم که یه ملتی بهش بگن تو چیزیت نیست و حالت داره خوب میشه و ....؛ خودش که می‌بینه روز به روز لباساش به تنش گشادتر میشن؛ نمی‌بینه؟

دیگه نماز نشسته هم نمی‌تونه بخونه


هرکی وقت کرد یه دعایی بکنه

منظره‌ی خوبی نیست منظره‌ی نشسته نماز خوندنِ حاجی

بد می‌بینیم این روزها!

بهونه

اصلا من دلم بیسکوئیت می‌خواد. چیکار کنم؟

شویدفروش

چرخی کلاه‌سبز می‌فرماید:

بدو بیا شوید تازه آوردما! شوید پلو! شوید پلو!

بدو بیا شوید تازه ببرا! شوید پلو! شوید پلو!


تو هم هی می‌فرمایی: بلند شو بریم! بلند شو بریم!