من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

فرض کنیم یک روزی، ناگهان «دست»ها زبون دربیارن و شروع به اعتراض کنن که «ما دیگه از این کارهای سوسولی و ظریف خسته شدیم، ما هم باید کار {راه رفتن} رو انجام بدیم. ما دیگه اجازه نمی‌دیم پاها مارو محدود به انجام یک سری کارهای خاص کنن»! و دیگه دست از کارهای معمول خودشون بکشن. شروع کنن به تلاش برای راه رفتن. مثلا با پاها توافق کنن که روزهای زوج شماراه برین، روزهای فرد ما! یا حتی بدتر، از این به بعد ما راه بریم، شما هم کار نوشتن و نقاشی کشیدن و ... رو به جای ما انجام بدین. روشنه که هرچی هم نقاشی کشیدنِ پاها خوب بشه، هرچی هم راه رفتنِ روی دست‌ها آسون و روون بشه، بازم این کار یه کار مسخره‌ست! نقش ذاتی پاها و دست‌ها همون چیزیه که قبلا بوده، نه این روش مثلا مدرنش.

حالا اوضاع نقش‌های زن و مرد به نظر من یه چیزی شکل اینه. زن‌های گرامی ناگهان احساس کردن که داره بهشون ظلم می‌شه که انتظار ایفای یک سری نقش‌های خاص ازشون می‌ره. فکر کردن بیرون از خونه و خونواده خبریه که مردان ظالم اون‌ها رو از این خبر عظیم محروم کردن و بهشون اجازه‌ی حضور نمی‌دن و حالا می‌خوان به هر قیمتی که شده نقششون رو عوض کنن، حتی به قیمت اینکه نقش‌های اصلی خودشون رو روی زمین بذارن. 

یه چیز جالب: الان اگه یه زن بگه که من کارهای خونه رو انجام نمی‌دم، تربیت بچه‌ها به من ربطی نداره، مدیریت داخلی خانواده به من ارتباطی نداره و ...، هیچ مردی حق نداره بگه که نه تو وظیفته که اون کارها رو انجام بدی و نقش اصلی تو این هست و این حرفا. اگه همچین حرفی زده بشه اون مرد می‌شه متحجر و سنتی و واپس‌گرا و عقب‌مانده؛ اما اگه مرد بگه من بیرون خونه کار نمی‌کنم و درآمد خونه به من مربوط نمی‌شه و خودت برو پول دربیار و این حرف‌ها، واقعا چند درصد خانم‌ها هستن که این حرف رو قبول بکنن و بگن اشکالی نداره و تو آزادی و ...؟ اون خانم‌هایی که این رو قبول نمی‌کنن و می‌گن تو مرد نیستی و مرد باید کار کنه و زحمت بکشه و اینا، متهم به عقب‌موندگی و سنتی بودن می‌شن؟

بحث من در مورد شرایط ویژه و اضطراری نیست. بله وقتی که آدم دست نداشته باشه، برای نوشتن ممکنه به استفاده از پاهاش متوسل بشه. یا اگه پا نداشته باشه ممکنه از دست‌هاش برای راه رفتن کمک بگیره، اما تو شرایط عادی، واقعا چرا باید این نقش‌ها عوض بشن؟وقتی مرد با یه خصوصیاتی خلق شده و زن با خصوصیات متفاوت که هرکدوم از این خصوصیت‌ها با نقش (به زعم خانم‌های مدرن) سنتیِ دو جنس سازگارتره، چرا باید دو طرف به اصرار وارد نقش‌های همدیگه بشن؟ 

منظورم این نیست که باید محدودیت ایجاد بشه و مثلا خانم‌ها مجبور به این بشن که نقش خودشون رو قبول کنن، منظور من اینه که خودشون باید این موضوع رو بفهمن و با زبون خوش برگردن به سر جای خودشون! به هر حال ممکنه یه جاهایی یه زن‌هایی به دلایل خاصی مجبور به تغییر نقش بشن. مثلا سرپرست خانوار باشن و نیاز به کار کردن و تامین هزینه‌های زندگی بشن، یا یک زنی ممکنه توانایی خیلی ویژه‌ای داشته باشه که اگه ازش استفاده نکنه اون توانایی هدر بره، اما واقعا چند درصد از خانم‌هایی که مثلا مهندسی عمران می‌خونن، استعداد خاص که نه، اصلا توانایی اینو دارن که به عنوان یک مهندس عمران برن سر ساختمون و عمله بنا رو هدایت کنن؟ چند درصد از خانم‌هایی همین مهندسی کامپیوترِ خودمون رو تحصیل می‌کنن، تو دوران کارشناسی‌شون جرات کردن -به تنهایی- یه ویندوز ناقابل روی سیستمشون نصب کنن؟ چند درصد از این عزیزانی که میان دانشگاه، واقعا استعداد برتری نسبت به آقایون حاضر در اون حوزه دارن که اگه نیان استعدادشون هدر بشه و جامعه از استعدادشون محروم بشه؟

خانم‌های محترم! خواهشا بذارین پاها راه خودشون رو برن، دست‌ها هم کار خودشونو بکنن! 

خب اعزام به خدمتم به درخواست خودم افتاد اول اسفند

سه ماه تا ارشد وقت هست و این سه ماهی رو می‌خونم ببینم اتفاقی می‌افته یا نه!