اول: عرض شد که عدالت یعنی به هر کس به اندازهی حقش بدهیم. مساوات هم یعنی به همه کس یک اندازهی مساوی بدهیم. در لحظهی t=0 هنوز عملکردی از کسی نداریم. لذا نمیتوان حقی برای کسی در نظر گرفت. پس باید یک اندازهی پیشفرض مساوی برای همه در نظر بگیریم تا عدالت را رعایت کنیم. با این اوصاف، خواهیم داشت => در لحظهی t=0: عدالت=مساوات.
اما در حقیقت این را نداریم. در لحظهی به دنیا آمدن انسانها (t=0) به همه یک سهم مساوی داده نمیشود. اگر بود، نوهی «احمد شپش» باید با نوهی «ملکه الیزابت» در یک سطح مادی و معنوی به دنیا میآمد! پس مساوات نداریم؛ و با توجه به قانون بالا، عدالت هم که برابر مساوات بود را نداریم!
دوستی فرمود که نه! عدالت داریم! اینها که این بالا نوشتی ظاهر امر است. زاویهی دید ماست فقط! باطن امر را اما نفرمود تا ما هم مطلع شویم!
عرض به خدمت شما شود که ما بر اساس حال (t=a) و گذشته (t<a) قضاوت میکنیم و به کسی حق میدهیم. چون در همین حد علم داریم. از t>a که خبر نداریم تا بر حسب آن قضاوت کنیم. کسی که تازه به دنیا آمده برای ما بدون پرونده است. برای خدا اما قبل از به دنیا آمدنش پروندهدار است! خدا از t>a خبر دارد. از اینکه یک شخص در 52 سالگی در مواجهه با فلان موقعیت فلان عمل را خواهد داشت. پس میتواند با توجه به علم نسبت آیندهی خود عدالت را در لحظهی t=0 هم نامساوی با مساوات اجرا کند. شاید نوهی احمد شپش استحقاق نوهی ملکه الیزابت بودن را نداشته باشد، یا اصلا به صلاحش نباشد! این برای ما مشخص نیست چون علم به آینده نداریم. برای خدا که مشخص است!
دوم: در کل قرار نیست عدالت در این دنیا به طور کامل معنی شود. نمیشود که بشود اصلا! الف اگر ب را بکشد، این ب که مرده چطور حق خود را از الف بگیرد؟! الف را دویست بار هم اعدامش کنند و خوراک سگش کنند چه سودی به حال مردهی ب خواهد داشت؟ روز حسابی اگر نباشد عدالت کامل نخواهد بود. از عدل به معاد میرسیم! از عدل که به معاد برسیم، نیازی نیست به خودمان زحمت بدهیم که همهی رفتارهای این دنیا را با عدالتِ مندرآوردیمان بسنجیم تا ببینیم که این آیا عدالت است یا نه! گیریم که برداشت ما از عدالت مطلقا درست باشد. گیریم که به این نتیجه رسیدیم که فلان اتفاق عادلانه نیست. خوب که چه؟ مچ خدا را گرفتیم که عادل نیست؟! نه! به قول حاج فتل: «نیمهی دوم بازی هنوز شروع نشده!».