من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

یک پست نسبتا بیخود

دیروز خواب دیدم که دارم چندتا از دندونای ناکار شده ی خودمو با دست میکَنم! بیدار که شدم دندونانم درد میکرد! البته بعدش رفتم در خونه ی ماکسی که بعد از مدتها برگشته و یه پروفن ازش گرفتم و خوردم و مشکلم حل شد. از اونجا با ماکسی کلی چرخیدیم و من کلی خیس شدم طبق معمول! واقعا کسی پیشنهادی برای سالهای بعد نداره؟


دیروز معاینه چشم هم رفتم واسه گواهینامه. اونقدر دقیق بود که فقط میشد از نتیجه ش فهمید که کور نیستم! شنبه امتحان آیین نامه دارم و اگه قبول بشم همون روز عملی.


- همچنان دارم کار میکنم رو مسائل مربوط به استفاده از فونتهای مختلف تو وبلاگ.


- خدایا همه ی کنکوری های امسال رو بهترین جای ممکنشون قبول کن!


اصلا به طرز عجیبی با این فونتا مشکل دارم! زیادم مهم نیستا، ولی وقتی گیر بدم دیگه نمیتونم ول کنم. باید یکی بیاد منو جدا کنه از این مبحث

نظرات 7 + ارسال نظر
بیدل چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:22 ب.ظ http://sonnat.blogsky.com

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآمممممممممممممممیییییییییییییییییییننننن

دکتر اشتباهی چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ب.ظ

دندونپزشکی اونقدرام وحشت نداره ها!!!
۳ روز پیش بالاخره دندون عقلمو طی یه جراحی کشیدم...روز قبلشم که شما مارو دیده بودین داشتیم از مطب دندونپزشکی برمیگشتیم...اونی هم که همراهم بود بچه کنکوری نبود...خواهر دوسال بزرگتر از خودم بود
البته شاید برای کنکور ارشدش ازم مشاوره میخواست...که اونم انتخاب رشته شو کرده
کلا ظاهرا هرچی شما پیر مغانیم منم پیرزن مغانم:دی

ما که الحمدلله احتمالا چیزی به نام عقل نداریم که بخواد دندون داشته باشه
عجب! خواهرتون بزرگترتون بودن؟ بهشون نمیومدا! شایدم به شما نمیومد خواهر کوچیکترشون باشین!

ما که دیگه یواش یواش باید سرمونو بذاریمو ... التماس فاتحه!
راستی، حتما سلام برسونین ...

[ بدون نام ] چهارشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:11 ب.ظ

پیر مغانین

بیدل پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:17 ق.ظ http://sonnat.blogsky.com

سلام بر غیاث. آپم با فرصت رمضان 2

آشکار پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:22 ق.ظ

پیشنهاد می کنم لینک زیر را مطالعه کنی
http://www.pezeshkan.org/?p=15027
امیدوارم شنبه قبول شوی
آمین
اگر نحوه جدا کردن رو هم توضیح بدی شاید کمکی از دست ما بر اومد

خدا رحمتت کنه آشکارجان! ظاهرا یه دکتر هم باید به خاطر این بریم! یه قراردادی با بیمارستانای این اطراف ببندم فک کنم به نفعم باشه!

اعظم مامان سپهر پنج‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:56 ق.ظ

فقط خواستم اعلام در صحنه بودن کرده باشم
فرا رسیدن ماه مبارک بر شما مبارک
التماس دعا
راستی بچه شیطونی هم بودینا!!! چیزی از سپهر کم نداشتین

محتاجیم به دعا
والا ما که تا جایی که یادمونه از اول بچه مثبت بودیم، به نظرم حاجی شیطون بودن که از این کارا با ما میکردن!

بیدل جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:03 ق.ظ http://sonnat.blogsky.com

میگما غیاث خان! آپم با فرصت رمضان قسمت سوم. بلند شو بیا و گرنه حاجی با جاروش دوباره دنبالت میکنه ها. حالا از ما گفتن بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد