من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

گلاب به رویتان نوشت

پارسال این روزها پای چپم اندر گچ بود! بعضا چون الاغ چلاق به این سو و آن سو می خرامیدم تا بساط سر رفتن حوصله برچیده شود!

امسال این روزها ناامیدم نموده اند از رو به راه شدن اوضاع مچ های معدومم و خبری نیست از گچ و سیمان؛ نتیجتاً عین اشتر جمازه می چَمَم در معابر عمومی شهر تا تعرقی بنمایم و بتستم* که عرق شتر مست هم آیا به مانند عرق شتر نجاست خوار نجس است یا خیر! که عقلا باید باشد از آنجا که مستیِ شتر از شراب حاصل می شود و شراب نجس است و شتر شراب خوار، شتر نجاست خوار به حساب می آید؛ مگر شتر، مستِ شرابِ الهی شده باشد که قصه تفاوت می کند به این شرایط و خوشا به سعادت ساربان.

پارسال این روزها عین خیالم نبود نتیجه ی انتخاب رشته، که تابلو می نمود قبولی در همین بغل گوش خودمان و ثبوت قدم نزد دل حاجی! فقط اندکی خدا خدا می کردیم که تصادفا مملکت یک وری نشود و در انتخابات تخیلی بالاتر قبولی حاصل نشود! که شاهد تهران بود و مشهد و اندکی نواحی دیگر. و بابل و رشت و شاهرود را که پیچاندیم، پیچاندنی! و زبان به در آوردیم برای آنها که به هوای سطح علمی بابلی شدند، و زبانمان را 4-5 سال دیگر درازتر می نماییم ...

امسال اندکی نگران دوستانیم تا ببینیم چه می کنند با زندگی خودشان


* تست بنمایم


دیروز مقرر گشته بود که افطار مهمان ماکسی باشیم و پِسی* بزنیم، فلذا گوجه به یدی و لپ تاپ به یَدٍ اُخری عازم منزل ماکسی شدیم، که امید از آمدن سر باز زد و بوی افطار دو نفره در مشام ها پیچید، که امید مذکور زنگ ها را به صدا در آورد و دستور ریزش به منزل خودشان را صادر کرد، به دلیل خالی بودن از اغیار و پر بودن از اصحاب؛ علی الخصوص مانی رنگین پوست! به همراه ماکسی ره سپار خانه ی امید شدیم و افطار زدیم و در حال چریدن، امیدزا** از راه رسید و بنده را مجبور به تناول راحت الحلقوم نمود! نهایتا ساعتی هم پسیدیم*** و بر آن شدیم تا سحر به منزل مانی و نیما تِلِپ شویم! که تنها خاطره ی اینجانب از این تلپ شدن افشای راز آناهیتای مذکور بود؛ که امشب بازیگردان اصلی اش مصدوم بود و معذور، که اوتولِ ممدحسن زا را معدوم نموده و از خطر مرگ گریخته بود! به هر تقدیر، تلپ شدن قهرمانی پس بازِ بزرگ و خورنده ی کونامی را در پی داشت در جام چهارجانبه مانی کاپ. غیبت ممدحسن مذکور حاشیه های مانی کاپ را به کمال نابود نموده بود.


* PES - Pro Evolution Soccer

** از عوامل زاینده ی امید، پدر امید!

*** همان پِس زدن!


عن قریب باید به میدان برویم در یکی از جام های رمضان همین اطراف، تا ثابت بنماییم به دوستان که 7تا 7تا نوش جان نمودن های رمضانِ پیش، از سوراخ تشریف داشتن کلهم اجمعین تیم بود و حماقت در انتخاب جام، نه نبودنِ من و مجتبای تیزپا، که اگر هم بودیم 5تا 5تا میخوردیم به عوض آن تعداد مذکور.

نظرات 7 + ارسال نظر
RaSo0l چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ب.ظ http://1man.blogsky.com

بسی فیض بردیم از لحن نگارشتان ، انگار که متنی انگلیسی را می خواندم که دست و پا شکسته بعضی از لغاتش قابل فهم بود !
حال این طرز نگارش تحت تاثیر دیدن کدام فیلم و کتاب است ، الله اعلم !!
و ما در آخر نفهمیدیم در کجا ادامه تحصیل فرموده اید
عشق است پی اس !!
هر چه باشد 5 تا 5 خوردن بهتر است از 7 تا 7 تا خوردن

ما در شهر خودمان تحصیل مینماییم، همانجایی که به گفته ی استاد شما عرق هایش به دلیل رطوبت هوا مرغوب نیست!
فیض بردیم از فیض بردنتان!

بیدل چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 02:07 ب.ظ http://sonnat.blogsky.com

مزین فرمودید صحف وبلاگتان را به کلمات در پیتتان تا باشد که پند گیریم و دیگر در پیتان را درپیت بنماییم.
اما بعد....
محال است که شما در پی ای اس توانسته شوید که مارا شکست داده و آن جام زرین را بر پشت خود حمایل کنید.
تو را اگر اندکی مردی بُوَد عزم سفر کرده بدینجای آ و بین که چطور تو و تیمت را سوراخ سوراخ نموده و تبدیل به آبکشتان می نماییم.

اگر حمل بر ترس و بهانه گیری نشود، عرض خواهیم کرد که شهرتان بس دور است و مارا یارای سفر نیست. اگر خدا قسمت کند و با ترفندهای مهندسی قفلهای متعدد کونامی را در نوردیدیم و موفق به ایجاد روشی برای آنلاین بازی کردن شدیم، حالتان را میگیریم، حال گرفتنی!
کونامی تا بازیهایش به امضای رسمی اینجانب نرسد، حق پخش آثارش را ندارد!

دوست چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:56 ب.ظ http://www.ehsasetanhaee.blogfa.com

سلام نه هنوز مشکلات بسیاری وجود دارد ولی خوب به تازگی یه کافینت نزدیکیهای خونمون زدن حداقل مجبورنیستم این همه راه تا منابع بیام

خب خدارو شکر. همچنان هم که اسمتون «دوست» هست!
راستی نگفتین که تو اون عکسی که گذاشتینُ اونی که گفتم آشنا بود یا من اشتباه گرفتما!

دکتر اشتباهی چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:08 ب.ظ

سلام
نظرم نمیاد

سلام
زور که نیست! نظر ندین خب! چرا خودتونو اذیت میکنین؟

آشکار چهارشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:21 ب.ظ

بسی احسنت. این همان پست آسی بود که جای شیرینی گواهینامه ات را برای من گرفت
این همه استعداد را در ادبیات وانهاده ای به گوشه ای که قیمتی شود به بهای عتیقه زیر خاکی در سنین کهولت به چوب حراج بفروشی؟

ذوق میکنیــــــــــــــــــــــــــم!
شما لطف دارید، ما در مقابل شما شتر لنگی بیش نیستیم! گفته بودم که دوستی فکر میکرد که شما احتمالا پروفسور یا چیزی در همین مایه ها باشید؟! که البته بیراه هم فکر نمیکرد انگار! اصولا هرکس که از زمن تعریف کند حتما خیلی باسواد و بزرگ است
کاش همه مثل شما به همین اندک قانع میشدند و کچل شدن مارا تسریع نمی بخشیدند!

بیدل پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ق.ظ http://sonnat.blogsky.com

بس آپ نمودیم ایضا.

مهتاب پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:35 ب.ظ

شما کجا مسکن داشتید تا کنون که چنین ادبیاتتان مهجور مانده است!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد