به مناسبت روز گرامیداشت حافظ یه تفالی زدیم ببینیم چی میگه:
خیز و در کاسه ی زر آب طربناک انداز..........پیشتر زان که شود کاسه سر خاک انداز
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است..........حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز
چشم آلوده نظر از رخ جانان دور است..........بر رخ او نظر از آینه پاک انداز
به سر سبز تو ای سرو که گر خاک شوم..........ناز از سر بنه و سایه بر این خاک انداز
دل ما را که ز مار سر زلف تو بخست..........از لب خود به شفاخانه تریاک انداز
ملک این مزرعه دانی که ثباتی ندهد..........آتشی از جگر جام در املاک انداز
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند..........پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
یا رب آن زاهد خودبین که بجز عیب ندید..........دود آهیش در آیینه ادراک انداز
چون گل از نکهت او جامه قبا کن حافظ..........وین قبا در ره آن قامت چالاک انداز
فک کنم میگه قبل از اینکه دوباره تصادف کنی و کاسه ی سرت خاک انداز بشه، اون چشمِ آلوده ی مزخرفتُ پاک کن و آدم شو!
دزدنوشت: یک دزدی تشریفش را آورد به آپارتمان ما و کفش های آقای منوچهری + صندوق صدقات + دستگیره ی دروازه ی ساختمان را بُرد!
من هم فکر می کنم که از صدقه سری کفش باشه که چهره ی آدم مدام نقش بر زمین نمی بنده و ظاهرا فواید دیگه ای هم داره مثلا باعث میشه آدم زیاد خسته نشه البته برای دروازه بان ها فواید بیشتری داره و میتونن باهاش حافظ دروازه باشن در برابر دزدای گلزن تا یواش یواش محبت مربی رو جلب کنن که مجبور نشن خاک انداز به سر بزنن.
مهرافظ نوشت:
خیز و از دیگر سمندی بازجوی عاقبت کار
تا بدانی چرا خواست ترا با خاموشان یار
فرار بایدت از بی ثباتی در مزرعه ی ملک
گر بخواهی که باشی هر لحظه را پایدار
حالیا غوغای این خاک ندارد رخ جانان
کاسه کن سمت دروازه ی باز خداوندگار
کس نمی آزارد از نرمین حرف تو ای غیاث
پس بدون عذر بازگوی از هر جا و هر دیار
مهر با آیینه داد٬ در خفا از آه و عیب
لیک آیینه ادراک دارد ملک دل را برقرار
واااااااای مهردادجان هرچی میگذره زوایا و خفایای پنهان وجودت بیشتر آشکار میشه ها!
دهن حافظ رو سرویس نمودی با این شعرت!
فقط در مورد بیت سوم عرض کنم که همه ی مشکل همون «نرمین سخن» گفتنه که از من بر نمیاد! با زبانِ تند و تیز نمیشه سخنِ نرم گفت متاسفانه!
تفالی = تفألی
بسی بر بخورد = بکسی یا به کسی بر بخورد٬ آره؟
غلط اولی رو به رسمیت نمیشناسم! چون چندان پایبند به همزه نیستم. اما دومی رو درست کردم. همچنان سپاسگزارم
(دوستان هم خسته شده اند ظاهرا) کلمه برخی در این جمله جا افتاده است چون حداقل من چیزی در این رابطه نگفته ام مگر این که خودم را اشتباهی در دسته بندی مذکور فرض کرده باشم (یاد مثال مرحوم مدرس بخیر ... اون یک رایی که من به خودم دادم کجا رفت؟)
آقای منوچهری = همانی که شما را با برادرتان اشتباه گرفت؟
تفسیر غزل شما:
http://hafezdivan.blogpars.com/?blogname=hafezdivan&postarch=303
درود بر مهرداد
بله بله برخی جا افتاد!
آقای منوچهری هم همانی بود که شما فرمودید. حافظه تان قوی شده یا دلیل دیگری دارد؟
از تفسیر هم ممنون
و دو صد درود بر آشکار و بر غیاث و بر جمع دوستان٬ اما چه کنم که غیاث از دست رفته (داستان عاشقی و عشق شاید) و همچنان باید بگویم:
سپاسگزارم = سپاسگذارم
بیت سوم = بیت چهارم
وای سواد شمردنم هم نم کشیده! همین بیت چهارم منظورم بود
@مهرداشکار
سپاس گزار صحیح است
رجوع شود به :
http://www.loghatnameh.com/dehkhodaworddetail-2ea142888df641cfb85a148fa9dfd9de-fa.html
کل کل بین بزرگان ادبیات بالا گرفت!
خدا خیرت دهاد.
کم کم به یک وب سایت تخصصی قوی تبدیل خواهی شد...
ان شاءالله
چه درگیری اقای غیاث الدین مواظب وبتون باشین
نه بابا دوستان اهل ففرهنگ و هنرند. درگیری فیزیکی پیدا نمیکنن! شما نگران نباشین
ففرهنگ=فرهنگ
متاسفم که باید بگم که نگران نیستم
ظاهرا تصادف باعث ضربه به بخش املای مغزم شده!