من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

سالگرد / خرمگس

حرف اول

نوشته شده در جمعه بیست و چهارم مهر 1388 ساعت 23:9 شماره پست: 1

 

نکته اول:

من هیچ نسبتی با شتر مستی که هزلیات می سرود ندارم.

 

نکته دوم:

اینجا هرچیز بی ربطی ممکن است نوشته شود. قرار نیست هیچ پیوستگی بین مطالب وجود داشته باشد

 

نکته سوم:

هنوز بین محاوره ای نوشتن و فارسی معیار نوشتن مردد هستم. بنابراین ممکن است تغییرات ناگهانی داده شود.


////////////////////////////////////////////////////////////////


این اولین مطلبی بود که یک سال پیش در «یک مشت حرف مستانه» خدابیامرزم نوشته بودم. در واقع با این مطلب برای هزارمین بار وبلاگ نویسی رو شروع کرده بودم؛ ولی این دفعه دیگه محکم قصد کرده بودم بمونم که موندم؛ البته فقط یه جا به جایی رو محبور شدم انجام بدم که خیلی هم ازش راضیم.



من اگه پدرم بنیانگذار جبر بولی بود، و عموی مادرم کسی بود که بلندترین قله ی جهان به اسمش نامگذاری شده بود؛ مسلما کتابی به اسم خرمگس نمینوشتم!

ولی اتل لیلیان وینیچ این کارو کرده! پدرش جُرج بول بود و عموی مادرش جُرجی اورست. کتاب جالبی نوشته، هنوز تمومش نکردم، ولی تا اینجا که خوندم، یه جاهاییش به نظرم زیادی قابل پیش بینی بود.

- میخواستم از همینجا شروع کنم یه نقد بنویسم به کتابش. ولی دیدم خوب نیست حالا که هنوز تموم نشده اینکارو بکنم. ایشالا اگه تموم شد یه چیزایی مینویسم.


- من وقتی کیمیاگرِ پائولو کوئیلیو رو خونده بودم، تا یه مدتی جوگیر شده بودم و میخواستم برم دنبال رویاها و نشانه هام! شما چطور؟

البته رویاها و نشانه هام سرعتشون بالا بود و در رفتن!

نظرات 4 + ارسال نظر
آشکار شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:01 ب.ظ

پس قبلا هم وبلاگ داشتی. چرا آدرسش رو ندادی که بریم سیر تحولات و سلوک سرکار عالی رو سیاحت کنیم؟
مبارکه سالگرد وبلاگتون. امیدوارم اینقدر ادامه پیدا کنه که این مطلب رو توی وبلاگتون بنویسید:
این اولین مطلبی بود که صد سال پیش در «یک مشت حرف مستانه» خدابیامرزم نوشته بودم. الان نتیجه (پسر یا دختر نوه) پنجمم کنارم نشسته و داره برام این پست رو می نویسه. ماشالله یه وجبی از من بیشتر بلده با دستگاه های امروزی کار کنه. اون موقع ها ما با کی برد تایپ می کردیم الان این وروجک با فکر کردن مطلب می نویسه ...
منتظر نقد شما هستم
احتمالا آن موقع خیابان های شما چراغ قرمز و تابلوی آهسته برانید نداشته اند. طبیعی است سرعت رویاها و نشانه ها هم بالا باشد

خب آخه وبلاگهای قبلی رو اکثرا حذف کرده بودم. بعضیارو هم اصلا آدرسشون یادم نمیاد! چون هیچ کدوم به اندازه همینی که سالگردشه و شما در جریانش هستین و این ملک شخصی که الان توش مینویسم جدی نبودن.
با این چیزی که شما میگی بنده باید بالای ۱۱۸ سال عمر کنم! خیلی زیاده ها! خسته میشم از اینهمه زندگی
همین حالا که چراغ قرمز داریم؛ ملت میان ازش رد میشن و بنده رو میفرستن رو هوا! دیگه اون موقع که واویلا بود.

معین شنبه 24 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 05:30 ب.ظ http://parsinameh.blogsky.com

اخ گفتی !‌دستت درد نکنه یادم انداختی ! یکی این خرمگش رو بهم هدیه داده بود هنوز نخوندمش !!! گذاشتم جلو چشم وقت کردم بخونمش !‌ مرسی
این کیمیاگر رو هم نخوندم . فک کنم جالب باشه !‌برم فردا بگیرمش ...

آره حتما جفتشونو بخون. مخصوصا کیمیاگر که واقعا تاثیرگذاره

مهرداد یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:15 ق.ظ http://boudan.blogsky.com

وای من یه وبلاگ داشتم که یه دنیا واسش زحمت کشیده بودم اما یه زمان سایت میهن بلاگ هک شد و وبلاگ من هم از دست رفت خیلی حالم گرفته شد و مدتها دیگه سراغ وبلاگ نیومدم ...
یک مشت از حرفهای مستانه که گذاشتی و نکاتش کاملا غیاث نوشت هستن و این خوب روشنه. درگیر خوندن ارشدم فرصت مطالعه ی دو کتاب مذکور رو نمی کنم شاید تو سالگرد بعدی هم نوات بخونم تا بلندترین قله ی جهان ...
بهتره از خرمگس چیزی ننویسم.

امان از وبلاگهای از دست رفته و امان از سرویس های نامطمئن وبلاگ!
ایشالا ارشدت رو خوب بدی
صلاح مملکت خویش خسروان دانند؛‌اما ... چرا بهتره؟

دوست یکشنبه 25 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 12:07 ب.ظ

سالگرد وبلاگتون مباررررررررررررررررررک
یادش بخیر کاش اصلا خودمو معرفی نمیکردم هیچ وقت
اون موقع ها فکر میکردین این دوست کی میتونه باشه هاااااااااا؟
بی ربط نوشت:از یعقوبی متنفرم

ممنون
اتفاقا خیلی کار خوبی کردین که معرفی کردین. اون موقع ها هم هیچ فکری نمیکردم!
بیچاره یعقوبی! همه ملت ازش متنفرن!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد