من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

من کده

اینجا ملک شخصی من است ...

سوال

سوال:

در بعضی منابع تاریخی آمده که امام حسین در برخورد با سپاه عمر سعد، سه پیشنهاد مطرح کرد: «یکی اینکه مرا بگذاری تا برگردم، یا به مرزی از مرزهای اسلام بروم، و یا اینکه به شام پیش یزید بروم و دستم را در دست او بگذارم».

آیا این موضوع صحت دارد؟ و اگز صحت داشته باشد، آیا با هدف قیام امام حسین که مبارزه با شخص یزید بوده در تعارض نیست؟ و اگر صحت ندارد، آیا سند معتبری برای رد این ادعا وجود دارد؟ ممنون می‌شوم اگر آدرس منبع را بفرمایید.


پاسخ: 
امام حسین ( ع) با عمر سعد گفتگو و او را نصیحت نمود ، که - متاسفانه- نصایح امام ، در وی اثر نکرد ، اما در این گفتگو بیعت با یزید مطرح نشده است. اگر در برخی منابع هم چنین مطلبی باشد، باید آن را تحلیل و توجیه نمود ، زیرا این امر با اهداف ، گفتار و رفتار امام همسویی ندارد . امام از آغاز قیام از عدم بیعت با یزید و امر به معروف و نهی از منکر سخن گفت .بار ها اعلام نمود که به هیج عنوان با یزید بیعت نمی کند(1) . تا آخرین لحظه زندگی نیز از این هدف دست بر نداشت . اتفاقا بیش تر خطابه و سخنان عزت مندی و عزت گرایی امام در روز عاشورا و در برابر دشمن ایراد شده است. روز عاشورا خطاب به نیروهاى ابن سعد فرمود : الا و ان الدعى بن الدعى قد رکز بین اثنتین،بین السلة و الذلة و هیهات منا الذلة... " . کسی که در آخرین لحظ زندگی این گونه سخن می گوید ،چگونه به حکومت پیشنهاد بیعت می دهد ؟ البته امام در گفتگوی با حر و عمر سعد فرمود : به جهت اینکه مردم کوفه از من دعوت کرده اند آمدم، حال اگر به این امر وفا دار نیستند بر می گردم ، اما حرف امام معنایش این نیست که دست از اهداف خود بر می دارد ، دیگر امر به معروف نمی کند و در برابر حکومت سکوت می نماید . امام در برابر دشمن چنین جوابی را داد و این جواب هم منطقی بود،زیرا کوفیان بودند که امام را دعوت کرده بودند . امام آنان را سرزنش نمود .مهم تر از همه اینکه خطابه و سخنان پر شور امام که در شب و روز عاشورا بیان شده است ، حاکی از ادامه روحیه ستم ستیزیی امام دارد. از سوی دیگر امام بیعت با یزید را مساوی با از بین رفتن اسلام خواند.(2)از او به عنوان انسان فاجر ، فاسق و ظالم یاد کرد و حکومت وی را غیر مشروع دانست ،(3) با این وضع چگونه امام بیعت با یزید را پیشنهاد می نماید؟ روز عاشورا فرستاده ،نامه ابن سعد را به امام تقدیم نمود و عرض کرد: چرا به دیار ما آمده‏اى؟ امام فرمود: اهالى شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده‏اند. اگر از آمدن من ناخشنودند ، باز خواهم گشت ،سپس امام به فرستاده عمر بن سعد فرمود: از طرف من به امیرت بگو: خود به این دیار نیامده‏ام، بلکه مردم این دیار مرا دعوت کردند تا به نزدشان بیایم و با من بیعت کنند و مرا از دشمنانم بازدارند و یاریم نمایند، پس اگر ناخشنودند، از راهى که آمده‏ام باز مى‏گردم . وقتى فرستاده عمر بن سعد بازگشت و او را از جریان امر با خبر ساخت، ابن سعد گفت: امیدوارم که خداوند مرا از جنگ با حسین برهاند. آن گاه خواسته امام را به اطّلاع «ابن زیاد» رساند، ولى او در پاسخ نوشت: از حسین بن على بخواه او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند. اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت . چون نامه ابن زیاد به دست ابن سعد رسید، گفت: تصوّر من این است که عبیداللَّه بن زیاد، خواهان عافیت و صلح نیست. عمر بن سعد، متن نامه عبیداللَّه بن زیاد را نزد امام فرستاد. امام فرمود: هرگز به نامه ابن زیاد پاسخ نخواهم داد. آیا بالاتر از مرگ سرانجامى خواهد بود؟! خوشا چنین مرگى. امام قاصدى نزد عمر بن سعد روانه ساخت که مى‏خواهم شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتى داشته باشیم. چون شب فرا رسید، ابن سعد با بیست نفر از یارانش و امام نیز با بیست تن از یاران خود در محلّ موعود حضور یافتند. امام به یاران خود دستور داد تا دور شوند. تنها عبّاس برادرش و على اکبر فرزندش را نزد خود نگاه داشت. همین طور ابن سعد نیز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقیّه دستور داد، دور شوند. ابتدا امام آغاز سخن کرد و فرمود: واى بر تو، اى پسر سعد، آیا از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، هراس ندارى؟ آیا با من مى‏جنگى در حالى که مى‏دانى من پسر چه کسى هستم؟ این گروه را رها کن و با ما باش که این موجب نزدیکى تو به خداست. ابن سعد گفت: اگر از این گروه جدا شوم، مى‏ترسم خانه‏ام را ویران کنند. امام فرمود: آن را براى تو مى‏سازم. ابن سعد گفت: من از جان خانواده‏ام بیمناکم .مى‏ترسم ابن زیاد بر آنان خشم گیرد و همه را از دم شمشیر بگذراند. امام هنگامى که مشاهده کرد ابن سعد از تصمیم خود باز نمى‏گردد، سکوت کرد و پاسخى نداد و از وى رو برگرداند. در حالى که از جا بر مى‏خاست، فرمود: تو را چه مى‏شود! خداوند به زودى در بسترت جانت را بگیرد و تو را در روز رستاخیز نیامرزد. به خدا سوگند! من امیدوارم که از گندم عراق، جز مقدار ناچیزى، نخورى.(4) همان طور که ملاحظه می نمایید در این نامه و گفتگو سخن از بیعت امام با یزید نیست . پی نوشت ها: 1. فتوح، ابن اعثم ، ج5 ،ص 31. 2.بحارالانوار،ج1، ص184 . 3.همان، ج44، 325 . 4. عاشورا ریشه‏ها، انگیزه‏ها، رویدادها، پیامدها، سعید داودی و مهدی رستم نژاد ، ص 395-398، مدرسه الامام علی بن ابی طالب(ع)،قم،1384 .

www.pasokhgoo.ir
نظرات 1 + ارسال نظر
آشکار چهارشنبه 29 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:54 ب.ظ

لحظ = لحظه
جالب و مفید بود. ممنون

خواهش
وظیفه بود. و البته سوالی که که برام پیش اومده بود و پرسیدم. و چقدر خوبه که همچین مراکز و سایتهایی باشن برا جواب گفتن به این مسائل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد