… دربارهى زیدى که شما او را قبول ندارید، دو جور میشود حرف زد: یک جور آنچنانى که درست منطبق با حق است، یک جور هم آنچنانى که در آن آمیزهاى از ظلم وجود دارد. این دومى بد است، باید از آن پرهیز کرد. درست همانى که حق است، صدق است و شما در دادگاه عدل الهى میتوانید راجع به آن توضیح دهید، بگوئید، نه بیشتر. این یکى از خطوط اصلى حرکت امام و خط امام است که ماها باید به یاد داشته باشیم.
خطبههاى نماز جمعهى تهران در حرم امام خمینى ۱۳۸۹/۰۳/۱۴
یک نکته هم خطاب به جوانان پرشور و انقلابى حوزه است، که متن حوزه غالباً همین جوانهاى پرشور و طلاب انقلابى هستند. عزیزان من! آینده مال شماهاست، امید آیندهى کشور شماها هستید؛ باید خیلى مراقبت کنید. درست است که جوان طلبهى انقلابى اهل عمل است، اهل فعالیت است، اهل تسویف و امروز به فردا انداختن کار نیست، اما باید مراقب باشد؛ نبادا حرکت انقلابى جورى باشد که بتوانند تهمت افراطىگرى به او بزنند. از افراط و تفریط بایستى پرهیز کرد. جوانهاى انقلابى بدانند؛ همان طور که کنارهگیرى و سکوت و بىتفاوتى ضربه میزند، زیادهروى هم ضربه میزند؛ مراقب باشید زیادهروى نشود. اگر آن چیزى که گزارش شده است که به بعضى از مقدسات حوزه، به بعضى از بزرگان حوزه، به بعضى از مراجع یک وقتى مثلاً اهانتى شده باشد، درست باشد، بدانید این قطعاً انحراف است، این خطاست. اقتضاى انقلابیگرى، اینها نیست.
انقلابى باید بصیر باشد، باید بینا باشد، باید پیچیدگىهاى شرائط زمانه را درک کند. مسئله اینجور ساده نیست که یکى را رد کنیم، یکى را اثبات کنیم، یکى را قبول کنیم؛ اینجورى نمیشود. باید دقیق باشید، باید شور انقلابى را حفظ کنید، باید با مشکلات هم بسازید، باید از طعن و دق دیگران هم روگردان نشوید، اما باید خامى هم نکنید؛ مراقب باشید. مأیوس نشوید، در صحنه بمانید؛ اما دقت کنید و مواظب باشید رفتار بعضى از کسانى که به نظر شما جاى اعتراض دارد، شما را عصبانى نکند، شما را از کوره در نبرد. رفتار منطقى و عقلائى یک چیز لازمى است.
بیانات در دیدار طلاب، فضلا و اساتید حوزه علمیه قم ۱۳۸۹/۰۷/۲۹
فضاى اهانت و هتک حرمت در جامعه، یکى از آن چیزهائى است که اسلام مانع از آن است؛ نباید این اتفاق بیفتد. فضاى هتک حرمت، هم خلاف شرع است، هم خلاف اخلاق است، هم خلاف عقل سیاسى است. انتقاد، مخالفت، بیان عقاید، با جرأت، هیچ اشکالى ندارد؛ اما دور از هتک حرمتها و اهانتها و فحاشى و دشنام و این چیزها. همه هم در این زمینه مسئولند. این کار علاوه بر اینکه فضا را آشفته میکند و اعصاب آرام جامعه را به هم میریزد – که امروز احتیاج به این آرامش هست – خداى متعال را هم از ما خشمگین میکند. من میخواهم این پیامى باشد به همهى آن کسانى که یا حرف میزنند، یا مینویسند؛ چه در مطبوعات، چه در وبلاگها. همهى اینها بدانند، کارى که میکنند، کار درستى نیست. مخالفت کردن، استدلال کردن، یک فکر سیاسى غلط یا یک فکر دینى غلط را محکوم کردن، یک حرف است، مبتلا شدن به این امرِ خلاف اخلاق و خلاف شرع و خلاف عقل سیاسى، یک حرف دیگر است؛ ما این دومى را به طور کامل و قاطع نفى میکنیم؛ نباید این کار انجام بگیرد. متأسفانه بعضى این کار را میکنند. من بخصوص به جوانها توصیه میکنم. بعضى از این جوانها بلاشک مردمان بااخلاص و مؤمن و خوبى هم هستند، اما خیال میکنند این وظیفه است؛ نه، من عرض میکنم این خلاف وظیفه است، عکس این وظیفه است!
بیانات در دیدار اعضاى مجلس خبرگان رهبرى ۱۳۸۹/۱۲/۱۹
* برگرفته از وبلاگ آهستان
** سوالی که برای من هست اینه که ابا همهی این حرفا، چرا بازم این اتفاقات میوفته؟ چرا میریزن در خونهی سردار علایی یا به دکتر افروغ گیر میدن یا کلی دیگه از این نمونهها اتفاق میوفته اما برخورد خاصی نمیشه؟ دلم نمیخواد بگم این حرفای بالا شعاره! ترجیح میدم بگم رهبر زورش نمیرسه دیگه یه سری رو کنترل کنه!
شاید هم نظرشان عوض شده. آدمیزاد است دیگر. سر مطلبی را باز می کنی که ته اش باید مرز بندی های اعتقادی مان را مشخص کنیم
کاش همان مطلب اولی ثبت می شد
نیازی نیست که مرزبندی مشخص کنی که برادر! همین که نظرت رو گفتی کافیه. البته موافق با تغییر نظرشون نیستم. چون مکررا این حرفارو تکرار کردن اما این رفتارا تموم نشده.
این تنها مورد هم نیست. مورد دیگهش مثلا حمله به کوی دانشگاهه که سال 78 اتفاق افتاد و ایشون گفتن دلم به درد اومد و این حرفا ولی باز سال 88 تکرار شد!
بعضی چیزا باید از بدو شکل گیری تفکر و شخصیت افراد و به صورت همه گیر به عنوان یه هنجار واقعی و دور از شعار زدگی و با باورپذیری در افراد نهادینه بشه تا بعد بتونیم بگیم که جامعه ای داریم که افراد اون از جو زدگی و سطحی نگری دور هستن.
وقتی آموزش و پرورش ما در دوازده سال تحصیلی از نهادینه کردن ساده ترین چیزایی که پایه های زندگی با آرامش یه انسانه، ناتوانه نمی شه توقع داشت که رفتار ها ساختار درست و شفافی پیدا کنن.
وقتی آموزه ها در فرسنگ ها دورتر از آنچه در واقعیت جامعه می گذره حرکت می کنن فقط می شه از این همه آشفتگی گریه کرد.
وقتی افراد جامعه از ابتدا می شنون که دروغ بده (دروغی که هر انسان با طبیعت خودش می فهمه که بده) اما از همون لحظه دروغ گفتن رو در متن زندگیش یاد می گیره و بهش پایبند میشه و این منش رو توی همه ی محیط اطرافش لمس می کنه بر همین پایه و با اون شعار شکل می گیره و با همین رویه زندگی می کنه و همینطور در تمامی رفتار های فردی و اجتماعی این مطلب کم رنگ و پر رنگ به تناسب وجود داره.
آره یه زمان فهم از نافهمی تمایز داره، ولو که آدم با قسم نافهمیش مواجه باشه خیالش راحته که همه چی شفافه اما وای به زمانی که فهم و نافهمی به جای هم و پوشیده روی هم و قاطی باشن.
آخه من میگم حالا فرهنگسازی نکردن، چرا وقتی اتفاقی میوفته کسی برخوردی نمیکنه؟ چرا فقط حرف زده میشه و گله میشه؟
چرا این برخورد نکردنه فقط برا یه طرفه؟