یک نکتهى دیگرى که در دنبالهى آن مطالبهى دانشجوئى عرض میکنم، این است که مطالبه کردن با دشمنى کردن فرق دارد. اینکه ما گفتیم گاهى اوقات معارضهى با مسئولان کشور نشود - که الان هم همین را تأکید میکنیم؛ معارضه نباید بشود - این به معناى انتقاد نکردن نیست؛ به معناى مطالبه نکردن نیست؛ در باره رهبرى هم همینجور است. این برادر عزیزمان میگوید «ضد ولایت فقیه» را معرفى کنید. خوب، «ضد» معلوم است معنایش چیست؛ ضدیت، یعنى پنجه در افکندن، دشمنى کردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نیستم؛ ممکن است کسى معتقد به کسى نیست. البته این ضد ولایت فقیه که در کلمات هست، آیهى مُنزل از آسمان نیست که بگوئیم باید حدود این کلمه را درست معین کرد؛ به هر حال یک عرفى است. اعتراض به سیاستهاى اصل 44، ضدیت با ولایت فقیه نیست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضدیت با رهبرى نیست. دشمنى، نباید کرد.
عنوان پیشنهادی : حد و حدود
اگر یک نفر این کار را کرد چه؟ بزنیم؟ بکشیم؟ نابود کنیم؟ زندانی کنیم؟ بی خیال شویم؟
طبیعتا بیخیالی چاره نیست! کسی که دشمنی میکنه باید باهاش دشمنی کرد دیگه! حالا زدن یا کشتن یا زندانی کردن دیگه بستگی به همون حد و حدودش داره!
ولی احساس میکنم اندکی خصمانه شده نظراتت در مورد این بندهخدا! به جای اینکه جنبهی مثبت رو نگاه کنی میری سراغ اینکه اگه کسی دشمنی کرد ...! باباجان اینو گذاشتم که بگم از نظر ایشون دایره رو نباید زیاد تنگ کرد، شما چرا اونوری میبینیش؟!
زمان جوان شور و شعاری انقلاب رو به پیری سنجیده و بجا و همه جانبه نگر و عقلایی و آرام و دور از شتابزدگی تبدیل می کنه و اون وقت میشه امید داشت که تعادل برگرده به جامعه ای که عده ای در پرده ی غیر واقعی بودن اوضاعش قربانی شدن (قربانی به معنای نبود آرامش در هر مرتبه ایش)، وجود آگاهی در راس کافی نیست نیازه که زمان تمام بدنه رو به اوج آگاهی و بینش حقیقی برسونه، آیا می شه صبر کرد؟ ما که به جبر زمان می کنیم؟!