ساعت حدود 9 صبح: جلوی آینه، با نیش باز، درحال بررسی ریش تازه تراشیده!
ساعت حدود 4 بعدازظهر: گوشهی اتاق، با زانوی غم در بغل، در حال تلاش برای گریه نکردن!
ساعت حدود 6 بعدازظهر: بالای پل عابر پیاده، با نیش باز، درحال پریدن روی اتوبوس درحال عبور برای نجات مسافران اسیر در چنگ راننده (!)*
* فری اجازه نداد وگرنه عملیات با موفقیت انجام میگرفت :دی
دیوونه
عاقل!
معرفی میکنم: فری = فردریش!
کاش مطالبت تگ داشت یادم می آمد فردریش که بود. پیری است و هزار مشکل
شکل نمودار سینوسی کامل نیست و گرنه باید اتفاق دوم در ساعت یک و نیم می افتاد چون از یک تا منفی یک در 9 ساعت اتفاق افتاده است
آره یکم فشرده شد از یه طرف!
بابا فردریش دیگه!
حواس نداریا!